-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 23:07
مساله این نیست که مردم را چگونه به قبول افکار جدید بقبولانیم، مساله اصلی این است که چطور آنها را راضی کنیم که عقاید کهنه را فراموش کنند.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 23:30
- دوست داری تانگو یاد بگیری؟ - الآن؟ - من دارم خدماتم رو مجانی در اختیارت قرار میدم. نظرت چیه؟ - کمی میترسم. - از چی؟ - از اینکه اشتباهی صورت بگیره. - در تانگو هیچ اشتباهی نیست. مثل زندگی نیست که پیچیده باشه، خیلی سادست و به همین دلیل هم عالیه. اگه اشتباهی بکنی و دست وپات به هم گره بخوره هم باید همینجوری ادامه بدی. [...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 23:47
بر بلند ترین تخت جهان هم هنوز بر ماتحت خود نشستهایم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 02:25
پیرمرد رفت سراغ میوهفروش و به کناری کشیدش. : یک دانه موز میخواهم لطفاً. از خجالت سرخ شده بود.
-
.
شنبه 29 دیماه سال 1386 22:17
بالاخره اینجا به همت گروهی و پشت گرمی یک دوستی دیرینه راه افتاد. قرار است جایی باشد که همه در آنجا آسان بنویسند و آسان نقد بشوند و از کنار هم بودن و با هم به جلو رفت لذت ببرند. نیمکت را از دست ندهید.
-
به بهانه طولانی ترین شب سال
شنبه 1 دیماه سال 1386 14:19
«1» بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت واندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟ گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت خیز تا بر کلک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 15:19
کمی خرافات برای تفریح ....بد هم نیست.
-
اینجا تهران است
شنبه 21 مهرماه سال 1386 07:37
متن یادداشت تصویر سوم: بسم الله الرحمن الرحیم عرض حمایت به ساحت مقدس حضرت مهدی(ع) به علت جان دادن رزمندگان مظلوم به خاطر فقر و مریضی رزمندگانی که سال ها در جبهه ها در خط مقدم (...) رگبارها تفنگ و آتش و خمپاره از ناموس وکشور دفاع کردند جزو زحمات این عزیزان را مسولین ما با نرسیدن و در فقر گذاشتن و پایمال کردن و این که...
-
...
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 06:13
چیزی ،جز زنجیرهایم، برای از دست دادن ندارم.
-
اعلامیهای در شرح فضایل بامداد افشار:
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 06:21
بدینوسیله خدمت کلیه دوستان، آشنایان و اقوام اعلام مینمایم که بامداد افشار آدم خیلی دوست داشتنی و ردیفی است. این موجود استثنایی عجیب زلال است و آوانگارد و در همان حال خلاق. و هرکس که هم زمان زلال و آوانگارد باشد و خلاق و در عین حال مدتی تئاتر و موسیقی هم خوانده باشد قطع به یقیقن تئاتری که کار کند دیدنی است. لازم نیست...
-
هیجان
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 00:06
چند روزی است که دو را وقتی در دو ضرب میکنم، چهار نمیشود.
-
خودکاوی
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 06:04
تعارف را که بگذاریم کنار، آدم خوش عکسی هستم. عادت کرده ام که بعد از دیدن عکسها بچهها بهم بگن:«بابا پویا توچه خوب افتادی!» فکر کرده بودم درباره این پدیده. اینکه چطور کسی در دنیا یک جور به نظر میآید و در تصویر طور دیگری. یک تئوری داشتم که میگفت بعضیها جلوی دوربین ناخودآگاه حسی را میگیرند و حالتی به بدن و صورتشان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 05:33
وجود دیوانگان در آن واحد تحدید آمیز و مایه ریشخند بود؛ هم از بیخردی سرسام آور جهان خبر میداد و هم از حقیقت مضحک و حقیر انسان. میشل فوکو / تاریخ جنون
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 00:39
اینکه خدا در آفرینش من اشتباه بزرگی مرتکب شده شکی درش نیست. نه اینکه تصور کنید از به دنیا آمدنم ناراحتم، که لا اقل این روزها نیستم! فقط فکر میکنم در کار خدا یک اشتباه لپی رخ داده ، پدرم باید چوپان میشده و مادرم کشاورز. در خانه مادرم روسری گلدار سر میکرده و بساط تنور را هر روز به راه میکردیم. هر روز خودم دست به کار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1385 11:20
آقا من تازگیها خیلی با خودم حال میکنم، گفتم در جریان باشید.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 23:07
جشن آتش است. پایین پنجره دارند میرقصند. اصلا ملاحظهی من را نمیکنند که ۶ ماه است سیر نرقصیدهام و کارهایم هم آنقدر تلنبار شده که نمیدانم از کجا شروع کنم. این روزها کمتر نوشتم، حتا سر هم نزدم. بلاگیدن هم مثل تخم کردن است، زورکی نمیشود، به موقع اش خودش میآید. آن هم با این دانههای کم خاصیت امروزی. قبول دارم باید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 11:51
به قول کازانتزاکیس - از زبان آن دانای یونانی – "هر قومی را قیژی هست". وقتی کشیش معترض به عدالت الهی کفر گفت و به اعتراض به سوی کلیسا دوید، باد شدید می وزید، و کلیسای چوبی قدیمی وی تکانی خورد و قیژی کرد. کشیش در میدان جلوی کلیسا آن صدا شنید. فریادی کرد و از هوش رفت. می گفت غلط کردم غلط کردم. آری هر قومی را قیژی هست که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 14:31
حادثه هرچه سیاهتر باشد وقلب هرچه سپیدتر واقعه شومتر
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 10:26
...دست خودم نبود که با یک تشر رنگم میپرید و با یک سیلی تنبانم را خیس میکردم. اینطور بارم آورده بودند که بترسم.از همه چیز.از یزرگ تر که مبادا بهش بر بخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید. یکی میگفت:منه در میان راز با هرکسی که جاسوسِ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 دیماه سال 1385 07:19
همچو موری من در این خرمن خوشم تا فزون از خویش باری میکشم
-
نشنیده بگیرید!
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 10:04
با وجود اینکه منتظر رسیدن بازی به خودم بودم به محض اینکه نوبتم شد زدم به تنبلی که ، حالا چه عجله ایه؛ باشه سر فرصت! خیالم راحت شده بود که از این بازی سهمی دارم و دیگرعجلهای به شرکت نداشتم . اما پنج گانههای من: ۱-تا سال سوم دبستان گاهی جایم را خیس میکردم.و این از جهات مختلف حسابی مایهی شرمساری ام شده بود. از رفتن...
-
یک اتفاق رسانهای
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 07:06
با اینکه سالها از شعار آزادی بیانِ فردی و رسانهای میگذرد و همیشه دغدغهی جریان آزاد اطلاعات را داشتهام ، به محقق شدن آن به شکلی قابل قبول در هیچکجای دنیا اعتقادی ندارم. این بی اعتمادی از انتشار گزیدهی اخبار در رسانههای اینترنتی فارسی زبان ، تا سانسور روحوضی، شک برانگیز و مبتذل صدا و سیما را در برمیگیرد. حتا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 13:17
پایش به بت اعظم خورد ، و در هم شکست.
-
یلدای من
جمعه 1 دیماه سال 1385 00:41
صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی برگ صبوح ساز و بده جام یک منی در بـحر مـایی و منـی افتـادهام بـیـار می تا خلاص شوم از مایی و منی خون پیالـه خور که حلالـست خون او در کـار یار باش که کاریـست کردنی ساقیبهدست باش کهغمدر کمینماست مطرب نگاه دار همین ره که میزنی میده که سر بهگوشمنآورد چنگ و گفت خوش بگذرانو بشنو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 03:01
:خدا که وجود دارد،نه؟ :میترسم که نباشد، نبودنش گاهی خیلی اسباب دردسر است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 00:08
خوابیده پارس کردن، اعلام انقضای نگهبانی است.
-
چنین غریب و متضاد
یکشنبه 12 آذرماه سال 1385 07:17
در ستایش یادآوری: جای مسعودخان کیمیایی خالی.بعد از ۸ سال دوباره با هم قرار گذاشتیم. هنوز هم رک بودو تنها و کلهشق، اهل فکر و زندگی. خورهی فیلم گرفته بود و کتاب زیاد میخواند. میگفت:«من اشتباهی اینجا پرتاب شدهام ، از جبر زمانه.» کارشناسی ارشد را نیمهکاره رها کرده بود که برود به دنبال آرزویش. خبری از زندگی جمعی و...
-
حسن یا [حقیقت کوچک رنج]
شنبه 27 آبانماه سال 1385 23:51
نشسته بودیم روی سکوی داخل سالن فنآوری و خسته از مطالعه بحثهای رقیقی میکردیم برای گذران وقت و ایجاد تنوع و لذت با هم بودن. میگفت:«به نظر من این حجم عزاداری چندان هم بد نیست، معتقدم که غذای دل غمه ، که هم آدمو بزرگ می کنه و هم به زندگیاش جهت میده و موتور معنویت روحه.» حقیقت عریان را ناگهان جلوی چشمانام پرتاب کرده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آبانماه سال 1385 12:30
گذران روز ها را من در پی تکرار لحظههای با شکوهام. اندیشیدن به بادهایی که میتوان کمک به وزیدنشان کرد، کودکانی که میتوانستند زنده بمانند، دولت مردانی که صادق میبودند، و مردمانی که روز و شبشان را چاشنی امید باشد. زیستن برای تمام آن چیزهایی که سر جایشان نیستند، و به خاک افتادن به خاطر جرقههای ناچیز ولی کوچک و پاک.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 07:10
تمام عمر میخواستم کسی شوم ، اما حالا که کسی شدم خودم نیستم. وین دایر