درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

:خدا که وجود دارد،نه؟
:می‌ترسم که نباشد، نبودنش گاهی خیلی اسباب دردسر است.

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:30 ق.ظ http://mohajereshiraz.blogsky.com

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

لاله جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ق.ظ

وقتی یه چیزی همه باور آدم بشه باور نبودنش تباه کننده ست ...
اما خدا هست ... اون تنها چیزیه که حقیقتا هست ...

علی زعفرانلو جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:58 ب.ظ

به نظرم باید چیزی به نام خدا وجود داشته باشه تا ما ادمای بخت برگشته راحتتر زندگی کنیم
البته اینم همش به حاطر خود خواهی های خود خداست
؛ ارباب عروسکان ؛

تکتم یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ

درسته! ولی بودنش هم کم باعث دردسر نیست! (استغفرالله!) پس بی خیال شو...
اندیشه ی کوتاه ما آدمیان به این چیزا قد نمی ده!!!!!!!!!

علی زعفرانلو سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:31 ب.ظ

کدوم خدا؟
اونقدر خداهای مختلفی داریم که فرصت به اصلکاریه نمی رسه!
اصلا میشه بگین خدای واقعی شما چیه یا کیه؟


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد