-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1383 18:50
یکی رو میشناسم که آب هم میخواد بخوره حسابی میره تو حس و مثل قهرمان فیلمای هندی این کار رو میکنه ولی دماغاش رو هم نمیتونه بالا بکشه. البته بقیهی قهرمان ها رو هم از نزدیک ندیدم که مطمئن شم واقعاْ خودشون به تنهایی دماغاشون رو بالا میکشن یا اینکه این کارای پیش و پا افتاده رو کس دیگری براشون انجام میده.
-
ابلاغیه رضاخان در باب رعایت اصول دینی[ ۱۱ آبان ۱۳۰۴ هجری شمسی]
دوشنبه 19 مردادماه سال 1383 20:13
عموم اهالی ایران اعم از مرکز و ولایات بدانند که از تمام مجاهدات و زحماتی که من از بدو امر در حصول مراتب امنیت و تهیهی طرق سعادت وعظمت این مملکت،متحمل بودهام همیشه دو اصل مهم را سر سلسلهی سایر مکنونات و عقاید خود قرار دادهام و خوشوقتام که فعلا معلول منویات دیرینهی خود را همانطور که وظیفه دار آن هستم ، عملا به...
-
...
یکشنبه 11 مردادماه سال 1383 06:33
پادشاهی نیمی تمنای تملک کاخهای شگفت است و نیمی تمنای تملک هر چیز شگفت دیگر* *معمای ماهیار معمار،رضا قاسمی،اتشارات نیلوفر،چاپ اول،زمستان ۱۳۸۲
-
بهزبانی دیگر
جمعه 9 مردادماه سال 1383 23:38
در ایران ، خرده فرهنگها اصالت ندارند ، خرده فرهنگی اصالت بیشتر دارد که « فرهنگتر » است.و آن عبارت است از آنچه که هر قوم از دید خود به آن میاندیشد ، به عبارت دیگر هر قوم هرچه غیر ار رسوم خود را مردود میداند. خرده فرهنگ اعیانى _ بورژوایى ایران در اعتقاد به وجود معنویت برتر یا خرده فرهنگ بازارى _ سنتى کاملاً همسو...
-
از این قبیل
جمعه 9 مردادماه سال 1383 12:17
۱-سوسکی که از کاسهی تولت بالا میرود ، لذت ریدن را از من میگیرد. ۲-اسهالی که میشوم، یاد روزهای سخت زندگیمان میافتم ...و سوپهای خوشمزهای که تو با آن فقر و تنگدستی تقریباْ از هیچ درست میکردی. ۳-همیشه در حین زور زدن یاد تو می افتم که چقدر برایم زحمت کشیدی. ۴-آنقدر دستشویی نرفتم تا از دماغام درآمد. ۵-از...
-
جابجایی سوژه و ابژه یا [چگونه از فلاکت خود لذت ببریم]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1383 12:13
۱-در داستان پلیسی «نامه ربوده شده» اثر ادگار آلن پو ، نامهای بسیار مهم از خانهی یکی از اعضای دربار سرقت میشه ؛ پس از تقلای نافرجام ماموران پلیس برای یافتن نامه ، مسیو دوپن [کاراگاه قهرمان داستان] مامور این پرونده میشه.اخر داستان هم مشخص میشه که دزد نهتنها نامه رو پنهان نکرده بوده بلکه در بدیهیترین جای ممکن قرار...
-
صدای بابا روی پیامگیر تلفن (امروز صبح)
جمعه 19 تیرماه سال 1383 08:35
بوق الو....پویا....سلام بابا... ما سالم رسیدیم....بابا بزرگ هم فوت کرده......میخواستم فقط خبر بدم. بوق
-
نقطه سرخط
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1383 22:31
غیژ غیژ [صدای در زندان] نگهبان:پویا قسوره؟ من[همراه با ترس آمیخته با احترام]:بله :شما ۶ سالتون تموم شده و فردا صبح پرتاب میشین! [با بغض و اندوه فراوان]:من بیگناهم. فردا صبح افراد.....آماده.....آتش....................... ویژژژژژژژژژ.......پق [صدای برخورد مغز سرم با آسفالت ترمینال جنوب] دود....صدای بوق ....احساس...