درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

نقطه سرخط

غیژ غیژ [صدای در زندان]
نگهبان:پویا قسوره؟
من[همراه با ترس آمیخته با احترام]:بله
:شما ۶ سالتون تموم شده و فردا صبح پرتاب میشین!
[با بغض و اندوه فراوان]:من بی‌گناهم.
فردا صبح
افراد.....آماده.....آتش.......................
ویژژژژژژژژژ.......پق [صدای برخورد مغز سرم با آسفالت ترمینال جنوب]
دود....صدای بوق ....احساس خفگی...بعد از این برخورد سخت در حالت گیجی چشام رو باز می‌کنم...چند تا سبیلو با دشداشه و پاشنه‌ی خوابیده و سبیل خفن به سمت من نزدیک می‌شن...
من[با ترس و زاری]:میخوام برم خونه...
سبیلوی اول:دادش خودم می‌برمت ۷۵۰۰ تومن.
سبیلوی دوم:غریب گیر آوردی اذیتش می‌کنی؟عزیز کرایه اش ۵۰۰۰ تومن بیشتر نیست؛خودم هم می‌برمت.
سومی:این ماشین‌اش بیرونه....من ماشینو برات میارم تو بغل این اتوبوس....۶۰۰۰ تومن ازت می‌گیرم.
دومی به سومی:چرا حرف مفت می‌زنی؟
سومی به دومی....دومی به سومی...[بدلیل رد و بدل شدن کلامات خلاف عفت عمومی و حمله‌ی متقابل به حریم خواهر و مادر این عزیزان از نقل بقیه‌ی ماجرا معذوریم]
چهارمی:آقا من جانبازم...با من بیا که یه کمکی هم به خونواده‌ی شهدا! کرده باشی؟!
آخر تو گرد و خاک دعوا خودم رو تو یه ماشین پرت می‌کنم.
بازگشت به رینگ بوکس!
نظرات 1 + ارسال نظر
Rave سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ http://Rave.ir

با سلام خدمت شما دوست
عزیز و گرامی وبلاگ
خوبی داری ازش استفاده
کردم اگه موافق باشی با
هم تبادل لینک کنیم اگه
موافقی به وبلاگ من سر
بزن و منو با خبر کن
ممنونم از شما دوست
عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد