درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

آسیب شناسی نفت یا [چطور در حالی‌که سرمان داخل قابلمه است اجاق را روشن کنیم]

قسمت اول

خیلی ساده شروع می‌شود… متوجه می‌شوی زیر خاک سرزمینی که در آن زندگی می کنی بیش از 90 میلیارد بشکه از یک مایع سیاه بدبو وجود دارد و از قضا ،بلا نسبت مسولان ما، بقیه‌ی حکام بدجنس سایر بلاد هم مثل خر دنبال آن هستند و بال بال می‌زنند که این مایع سیاه بدبو را برای‌مان از زیر خاک در بیاورند و تازه چیزکی هم به ما بدهند.
خوشحال می‌شوی که نه تنها مملکت از مایع سیاه بدبو خالی می‌شود ، فرنگی‌ها را هم دور زده‌ای و درسی تاریخی به هرچه کافر کمونست بی‌شرف بی‌ناموس است، داده ای.
بعد متوجه می‌شوی که فرنگی‌ها پول زیادی برای مایع سیاه بدبو می دهند.داد و بیداد و مذاکره و تظاهرات راه می‌اندازی که :“بابا ما خودمون نفت رو به شوما می‌فروشیم
.شوما چرا بیاین اینجازحمتتون می شه آخه.”
زیاد از این ماجرا نگذشته که یه آقای کچلی پیدا می‌شود و می گوید که نفت ملی شده!درست نمی‌فهمی که چی شده
می‌بینی که اون آقا کچله و بعضی مودار‌ها و کچل های دیگه دارن اشک شوق می‌ریزن و شادی می کنن، تو هم از اونجا که هم‌دردی رو سر لوحه‌ی زندگی‌ات قرار دادی گریه و شادی سر میدی که آره بالاخره فلانمون هم ملی شده!
تلویزیون رو روشن می‌کنی می‌بینی داره می‌گه:“ خدا مملکت رو مورد لطف خودش قرار داده
ما از این به بعد پول این مایع سیاه بدبو رو میاریم دم خونه تون شما فقط بخورین و بخوابین و این پول زیادو خرج کنین.کارای چاه کندن و بیل زدن وباقی قضایا رو هم بندازین گردن ما” .ما هم میگیم:“چشم هرچی شوما بگین.”
بعد هی اونا پول در میارن هی ما پول در نمیاریم
هی اونا پول در میارن هی ما پول در نمیاریمالبته اونایی که پول در میارن یه کم از اونو به ما هم میدن ولی ما نباید رومونو زیاد کنیمآخه ما که کار نمی‌کنیمعرضه ای نداریم.هنری بلد نیستیم!
بعد یکی دیگه می‌آد غیر از اون اولی که اون مایع سیاهه رو ملی کرد که موهاش هم از اون اولی یه‌کم بیشتره و می گه :“نه.. نه.. شما هم آدمین
.شما هم عرضه دارینبیاین برای خودتون حزب تشکیل بدین.نماینده‌ی مجلس بدین ما خدمت گزار شماییم.”
همه خوش‌حال می‌شن و می‌گن :“باشه
هورا .س از این به بعد ما رییس باشیم و شوما خدمت‌گزار.”
مردم چند دسته می‌شن
یه گروه می رن حزب تشکیل بدن ، یه گروه میرن نماینده بشن ، یه گروه می‌رن تظاهرات ، یه عده هم می‌رن خونه شون.
اونایی که می‌رن حزب تشکیل بدن می بینن پول ندارن و کاری هم بلد نیستن
یه کم از پولای ماده سیاه بدبو رو از دولت قرض می‌گیرن می‌رن باهاش حزب‌می‌زنن.ولی جرائت نمی‌کنن حرفی بزنن چون اگه زیادی حرف بزنن حکومت دیگه بهشون خرجی نمی‌ده.اونایی هم که نماینده می‌شن از ترس اینکه بعد از نمایندگی دیگه کار گیرشون نیاد کم حرف می‌زنن.بعد کم‌کم همه به این نتیجه می‌رسن که بهتره هیچ‌کدوممون حرفی نزنیمآخه ما که کاری بلد نیستیم، هنری نداریماگه پول ماده سیاه بدبو رو بهمون ندن که از گشنگی می میریم!حکومت هم که خدا رو شکر مثل فرنگ از ما مالیات نمی‌گیره که خرجش از این راه در بیاد و ریشش گیر ما باش،ما که این‌جوری ریشمون گیره بهتره خفه‌شیم.

یکی رو می‌شناسم که آب هم می‌خواد بخوره حسابی می‌ره تو حس و مثل قهرمان فیلمای هندی  این کار رو می‌کنه ولی دماغ‌اش رو هم نمی‌تونه بالا بکشه.
البته بقیه‌ی قهرمان ها رو هم از نزدیک ندیدم که مطمئن شم واقعاْ خودشون به تنهایی دماغ‌اشون رو بالا می‌کشن یا اینکه این کارای پیش و پا افتاده رو کس دیگری براشون انجام می‌ده.

ابلاغیه رضاخان در باب رعایت اصول دینی[ ۱۱ آبان ۱۳۰۴ هجری شمسی]

عموم اهالی ایران اعم از مرکز و ولایات بدانند که از تمام مجاهدات و زحماتی که من از بدو امر در حصول مراتب امنیت  و تهیه‌ی طرق سعادت وعظمت این مملکت،متحمل بوده‌ام همیشه دو اصل مهم را سر سلسله‌ی سایر مکنونات و عقاید خود قرار داده‌ام و خوشوقت‌ام که فعلا معلول منویات دیرینه‌ی خود را همان‌طور که وظیفه دار آن هستم ، عملا به موقع اجرا می‌رسانم:
۱-اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام.
۲-تهیه‌ی رفاه حال عموم.
بر خاطر عامه‌اهالی پوشیده نیست که این دو اصل مهم ، مدت ها و سالین دراز است که در ایران فراموش شده  و با این‌که اجرای آن جزو فرایض و ضروریات اولیه‌ی زمام‌داران امر ، شناخته می‌شود ، مع هذا به فراموشی و متروک ساختن آن تعمد شده است که فعلا جز به تاسف و تاثر در آن  نمی‌توان  تفسیر و تعبیر تمود.اکنون که روزگار لاقیدی و دوران فراموش‌کاری سپری شده ،  و مملکت می‌رود که وارد مراحل سعی و عمل گردد ، از سجدات شکر خداوندی خودداری ندارم که طلوع دوره‌ی جدید را به ظهور بزرگ ترین وظایف قطعی خود ، افتتاح و آغاز می‌نمایم.نظر به اینکه تکمیل و سعادت آتیه‌ی ایران و تمهید وسایل عظمت و ترقی این مملکت ، بالاخره منوط و مربوط به اکمال اجراییات همین دو اصل خواهد بود [...]نظر  به این‌که اشاعه‌ی مسکرات مخالف اصول مسلمه‌ی اسلامی شمرده‌می‌شود ، لهذا امر اکید می‌دهم ، که از همین تاریخ کلیه‌ی دکاکین مشروب فروشی و قمارخانه ها در سرتاسر ایران مقفل و بسته بماند....
رییس حکومت موقتی مملکت و رییس عالی قوا - رضا

...



پادشاهی نیمی تمنای تملک کاخ‌های شگفت است و نیمی تمنای تملک هر چیز شگفت دیگر*


*معمای ماهیار معمار،رضا قاسمی،اتشارات نیلوفر،چاپ اول،زمستان ۱۳۸۲

به‌زبانی دیگر

در ایران ، خرده فرهنگ‌ها اصالت ندارند ، خرده فرهنگی اصالت بیش‌تر دارد که  « فرهنگ‌تر » است.و آن عبارت ‌است از  آن‌چه که هر قوم از دید خود به آن می‌اندیشد ، به عبارت دیگر هر قوم هرچه غیر ار رسوم خود را مردود می‌داند.
خرده فرهنگ اعیانى _ بورژوایى ایران در اعتقاد به وجود معنویت برتر یا خرده فرهنگ بازارى _ سنتى کاملاً همسو ، اما از جنبه‌ی اعتقاد به لزوم اجراى جزئیات شریعت و گوش ندادن به موسیقى با آن ناسازگار است.از سوى دیگر، همان خرده فرهنگ اعیانى نظریه هاى ماتریالیستى خرده فرهنگ روشن‌فکرى _ چپ‌گرا را رد مى کند، در همان حال که در حیطه زیباشناسى و هنر تا حد زیادى با آن هم‌راه است (مثلاً، این دو خرده فرهنگ تنها مشتریان شعر ترجمه شده از زبان هاى دیگر و ادبیات «سطح بالا» هستند). خرده فرهنگ بازارى _ سنتى گرچه در جهاتى از حمایت خرده فرهنگ حاشیه نشیان شهرى برخوردار است، رفتار و عادات آن را مبتذل مى بیند و نمى پسندد.در چرخشى تاریخى، وقتى خرده پاهاى شهرى (همراه با خرده فرهنگ بازارى _ سنتى) به قدرت مى رسند، نوع موسیقى عربى _ کافه لاله زارى مورد علاقه شان را، البته با پوشش کلماتى از نظر فرهنگى مناسب، با خود به رادیو _ تلویزیون مى برند، زیرا خرده فرهنگ بازارى _ سنتى با این حیطه آشنایى ندارد و قادر به تشخیص موسیقى مبتذل از متعالى نیست، در همان حال که خرده فرهنگ هاى اعیانى و چپ گرا از گوش دادن به چنین الحانى عار دارند. همه این خرده فرهنگ ها در شهرها و خیابان هایى مشترک زندگى مى کنند اما در برخى جنبه هاى زندگى گویى بیگانگانى اند اهل دو سرزمین دور از هم.
این‌طور می‌شود که از نظر هر خرده فرهنگ، مابقی راه به ناکجا آباد می‌برند...از تبعات این قضیه عدم امکان زیست مسالمت آمیز خرده‌فرهنگ‌هاست که باعث می‌شود شعار «گفت‌و‌گوی تمدن‌ها» که از میان این قوم بر می‌آید ، شعاری لوکس بنماید که بیش‌تر جنبه‌ی سیاسی دارد.
ایده از روزنامه‌ی شرق

از این قبیل

۱-سوسکی که از کاسه‌ی تولت بالا می‌رود ، لذت ریدن را از من می‌گیرد.
۲-اسهالی که می‌شوم، یاد روز‌های سخت زندگی‌مان می‌افتم ...و سوپ‌های خوش‌مزه‌ای که تو با آن فقر و تنگ‌دستی تقریباْ از هیچ درست می‌کردی.
۳-همیشه در حین زور زدن یاد تو می افتم که چقدر برایم زحمت کشیدی.
۴-آن‌قدر دست‌شویی نرفتم تا از دماغ‌ام در‌آمد.
۵-از وقتی وزن‌ام بالا رفته دکتر تجویز کرده که بیش‌تر دست‌شویی بروم.
۶-زور اول رو بزن...افق‌های دور رو در نظر بگیر و توکل‌ات به خدا باشه.