درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای


علم به مثابه کالای لوکس روشن‌فکری یا (چه کسی از فکر خدا آگاه است؟)
آدم کف دست اش را که بو نکرده...یک مرتبه یک اتفاق غریب اجتماعی رخ می دهد همه‌ی کسانی‌که ادعایی در اهل مطالعه و شناغت بودن دارند هیچ توجیه و منطقی برای آن نمی‌یابند.کمی می‌گذرد و مسابقه‌ی تحلیل بین اندیشه‌ورزان شروع می‌شود....اول سر و کله‌ی تحلیل‌های ناپخته پیدا می‌شود و کمی بعد...کم کم تحلیل ها پخته تر می شوند و ظاهری کاملن موجه به خود می‌گیرند؛ولی باز هم اتفاق جدیدی رخ می‌دهد و باز هم بازی «ناتوانی در پیش‌بینی-مسبقه‌ی تحلیل-پختگی ظاهری» تکرار می‌شود.انگار ابدن قرار نیست که این داده‌ها به کار بیایند.
مثال روزش را هم بگیرید همین انتخابات...و همه جور ناتوانی که در پیش‌بینی رفتار توده‌ها انجام می‌شود.
دوستی می‌گفت:«رفتار حرفه‌ای این است که اظهار نظر ننمایی.»

******************************
چرخ امروز:
»  search کلمه‌ی ایران در یاهو
»  مسئله‌ی گلد کوئیست
»  راهپیمایی در حمایت از گنجی
»  قطعنامه پایانی تجمع بزای آزادی گنجی 
» رییس پلیس جدید ایران 
» حکومت یک روزه‌ی زنان 
» شکنجه در آگاهی ایران؟

میلادت مبارک ای واحد آماری

استفراغ

 جای چند پیک  چقدر خالی است....
برو بالا برادر..
گور بابای هرچی حق‌حق و هو هو و وق‌وق و یاهو؛
تف به ذات رفاقت با حساب کتاب؛
می‌خوام خراب‌شم روت؛
به یاد کاغذی که دختر همسایه از بالای دیوار حیات فرستاد؛
چهارتا فحش ناموسی آب‌دار خفن یادم بدین؛
بی زحمت.

اگر تو اصلاح طلبی پس من هم سوفیا‌لورن ام

۱-ساعت۳:۳۰ شب..sms یک دوست:
«آسوده بخوابید...احمدی نژاد رییس‌جمهور شد.»
مخ‌ام سوت می‌کشد...مگر می‌شود...مگر‌همین‌ها نبودند که ۴ سال پیش به خاتمی رای دادند؟
انگار تنها گفتن «نه» مهم است و جایگزین‌اش اهمیتی ندارد.
۲-بازی رای ندادن که بعضی‌ها برایش یک معنای توهمی سیاسی قائل‌اند؛بازی‌ای است که از اول انقلاب شکل گرفته و گروهی را گرفتار کرده است.از همان ابتدا که چو انداختند که «رای دادن نوعی تکلیف در برابر حکومت است...»و «مهر تاییدی است بر نظام» گروهی تصور کردند که پذیرش تعریف دیگران و بازی کردن طبق قوانینی که آن‌ها برای ما ریخته‌اند؛ معنای سیاسی دارد.و به همین راحتی اجازه دادند که دیگران رفتار سیاسی‌شان را معنا کنند.
۳-blogsky هم از طرف بعضی کارت ها فیلتر شد...در حالی که سایت‌های دیگر که دستی در وبلاگ دارند؛کماکان باز‌اند.با این وجود حال می‌کنم تنها در این سایت فیلتر‌شده بنویسم.
۴-حرف‌هایی که در مورد کابینه‌ی «محمود u turn » شنیدم پشت‌ام را لرزاند.عضویت احتمالی عناصر تندرویی مثل الله‌کرم و ده نمکی و شریعت‌مداری حتی اگر در حد حرف هم باشد؛ به کابوس می‌ماند.
۵-برایم  جالب بود که انگار بین خواست مردم و دانشجویان...مردم و نویسندگان ...مردم و اهل فرهنگ فاصله افتاده است و این بد‌ترین اتفاقی‌است که می‌توانست بیافتد.
۶-می‌خواهم برای آخرین‌بار تئاتر بیضایی را در تیر ماه ببینم؛همچنین نمایش «فنر» رحمانیان را؛می‌خواهم این چند روز آخر تمام صفحات شرق را سیر بخوانم و تلاش‌کنم تا خاطره‌ی این روز‌های نسبتن پر بار فرهنگی را تا سال‌ها در ذهن‌ام نگه دارم.
سری به دانشگاه بزنم و با بحث‌های آزاد و رادیکال‌اش وداع کنم.
می‌خواهم این چند روز آخر زندگی را ببلعم.