درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

برای او [ که هیچ چیز نمی فهمد]



بیهوده پروار شدی، کمتر خورده بودی بیشتر می ماندی.



میگفت مثل لوله ای که چند وقته آب از توش رد نشده   و با اولین اتصال آب کلی زنگ و رنگ و ناخالصی با خودش میاره،  الان که داره دوباره می نویسه هم نوشته هاش زنگ زدست.

اما  گفت این نوشته ها  باید بیاد تا ذهنش دوباره تمیز بشه و ببینه به کجا می رسه.







: بچه ها خودبخود فیلسوفن: همه اش می پرسن

:بزرگ ها چی؟
:بزرگ ها خودبخود احمقن: جواب میدن!



مهمان ناخوانده، اریک امانویل اشمیت، نشر نی



سلام به دوستای گلم،

فردا ساعت ۱۲:۴۵ دفاعم شروع میشه و خبرش رو میتونین ۲-۳ ساعت بعد تو خبرگزاری زعفرانلو ببینین.

ممنونم از همدلی همه تون.


پ.ن: تمام شد، دفاع کردم.

علی مطهری از تقلب آشکار باهنر در روز رای اعتماد به صادق محصولی میگوید

ضبط در دانشگاه شهید بهشتی (اگر سرعتتان پایین است از دقیقه۱:۴۰ به بعد ببینید)


-شما هم روی دو پا راه می رین و روی کره زمین زندگی میکنین؟

-بعله قربان.

- آقا مشتاق دیدار، از آشنایی تون خوشوقتم.







تقصیر همین نیچه، شوپنهاور، گاندی، استیون هاوکینگ، بتهوون و موتزارت است که نمی‌گذارند باورمان شود در این زمانه می‌توان بدون ابرمرد هم زیست.








- من مسیر خونم رو بلد نیستم

- اشکالی نداره،

  من هم بلد نیستم.


[+]




از غربتی به غربت دیگر
تا جستجوی ایمان
تنها فضیلت ما باشد.


برای ساختن یک جهان جعلی، که در آن هیچ چیز ، همان چیزی نباشد که باید، گروهانی از آدم ها سرسختانه تلاش کرده اند.

 

بازهم غافلگیر شدم!
مگه مبشه اینقدر مهربون بود؟

 

 

ع.ق

 

این روزها
اسفندیار تبلیغ لنز می‌کند، 
دهقان  توس
به برگه های جریمه نگاه می‌کند
و محمود غزنوی
با بنزی سیاه
می‌گذرد از چراغ قرمز

اگر دماوندی که قصه از آن‌جا آغاز شد همین دماوند است،
پس رستم کجاست؟
گردآفرید کو؟
من که در این خیابان‌ها
جز سودابه
هیچ نمی‌بینم.

آقا لطفاْ فندکتان
می‌خواهم پر سیمرغ را آتش بزنم

 

 

چشم‌هایم را گشاد کردم که در آخرین دیدار قبل از سفر تصویر چهره رنگ پریده و مهربانش را حفظ کنم. تا روز دیدار دوباره.

 

 

 

 

 

گویا که این منم!

 

 

یادداشت مستی (۲)

 

عاشق آن لحظه‌ای هستم که تمام فکر وو ذهن ات این است که این بطری لامصب مابقی مشروب را درون لیوان بریزد.
پ.ن: اوریجینال!
پ.ن۲: چیزهایی هست که در یک زمان ارزش برابر دارند اما به تدریج ارزش‌شان به هم می ریزد. این را در مرور یادداشت های ۴ سال پیش فهمیدم که در آن پست فوت بابابزرگ یادم بود و پست فردایش که بسیار کیفی هم بود کاملاً محو شده بود.
پ.ن۳:پاتیلم شدید!