درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

۶۵۹

ناراحت‌ام!

چگونه جلوی انحراف جوجه‌های بی هویت را بگیریم یا «‌ من و فیلتر و گرز و اسفندیار»

بستن سایت‌های مختلف که مطابق اخبار بودجه‌ی ۸ میلیارد تومانی را هم به خود اختصاص داده است،جدای از بحث‌های‌ رایج اولیه‌ای که در‌مورد بستر‌سازی‌ نکردن‌ در جامعه و توصل به‌ شیوه‌ی سانسور بر می‌انگیزد ، شیوه‌ای‌ که جز به حریص‌تر کردن مردم راه به‌ جایی نمی‌برد، و جدای از اینکه تجربه به‌خوبی نشان‌داده که تکنولوژی هر روز راه‌های‌ جدیدتری برای‌ جریان آزاد اطلاعات خبری،سیاسی و انواع‌ روابط جنسی‌ خارج از‌ حیطه‌ی‌ رضایت مسوولین پیش پای‌ مردم قرار می‌دهد،جنبه‌های جالب دیگری را هم‌ به خود گرفته است:
وقتی پول از‌پارو بالا میرود
از طنزهای‌ روزگار است که زمانی‌ که اخبار مرتبط با‌این فیلتر‌ پر هزینه منتشر می‌شد،درست‌ با‌ دوره‌ای هم زمان بود که هر کاربر معمولی‌ اینترنت ، بدون دردسر‌ خاصی‌ از به اصطلاح فیلترهای اینترنتی عبور می‌کرد  و امکان دست‌رسی به هر نوع سایت‌ای برایش امکان‌پذیر بود.این تضاد وقتی جالب‌تر می‌شد که کاربران هر روزه اخبار جدیدی را‌ در مورد عزم‌ مسوولین در برخورد با سایت‌های متخلف دریافت می‌کردند.
از آن‌جا  که تصمیمات کلان در کشور ما‌ همواره به شیوه‌ی آزمون و خطا اخذ می‌شده است..نا موفق بودن در فیلتراسیون هم بدون آزمایش قبلی و برای اولین بار چندان غریب نیست؛ولی جالب این‌جاست که مسوولین امر با اعلام مرتب این تلاش، ‌و عدم توفیق، حتا نزد کاربران نیمه حرفه‌ای‌ اینترنت هم بی‌دست و پا جلوه می‌کردند.
فیلتراسیون جدی‌می‌شود
پس از چند ماه شرایط متفاوت می‌شود.بسیاری از نرم‌افزار های عبور از فیلتر خنثی می شوند و دیگر صرفن کوره راه‌هایی با سرعت‌های بسیار پایین برای عبور از فیلتر باقی مانده است.جالب است که با وجود کسب موفقیت نسبی تبلیغات روی این کار به شدت کاهش یافته است.
قانون جنگل 
قضیه از زمان اعمال فیلتراسیون بر سایت اورکات ابعاد جالب‌تری به خود می‌گیرد.سایتی که مروج جریان آزاد ارتباطات بود و از قضا مسوولین حکومتی مهمی هم در آن عضویت داشتند.
گستره‌ی اعضای این مجموعه از نمایندگان مجلس تا ستاره‌های سینمایی؛از طرفداران گروه های مبارزه مسلحانه با کفار گرفته تا فاحشه‌های اورکاتی که سایت را ویترین بازاریابی خود کرده بودند و از آرمان‌گرایان طرفدار حاج داوود کریمی و انتخابات آزاد گرفته تا گروه‌های لودگی و دوست‌یابی و خوش گذرانی همه و همه را در بر می‌گرفت.و بسته شدن آن درست شبیه بسته شدن خیابان ولی‌عصر بود به جرم اینکه آدم‌های ناجور هم از آن رد می‌شوند.
به نظر‌می‌رسد مهم‌ترین عاملی که سیاست‌گذاران را به این‌کار ترغیب می‌کرد عیان بودن اقشار مختلف جامعهدر اورکات بود...در جامعه ای که تلاش مسوولین در جهت سرپوش گذاشتن به مشکلات اجتماعی است ناگهان سر و کله‌ی سایتی پیدا شده بود که در آن هم‌جنس‌بازان هم باندازه‌ی دانشجویان و سایر اقشاردر آن  وجود و رسمیت داشتند. 
آقا یه کارتی دارین که اورکات‌اش فیلتر نباشه؟
تنوع فیلتراسیون در ISP های مختلف در مثبت ترین حالت حکایت از بی‌ضابطه بودن سانسور را دارد:
بعضی ISP هاسایت‌های سیاسی را فیلتر کرده‌اند و اورکات در آن‌ها باز است.
ISP دیگر اورکات را فیلتر کرده و سایت‌های سیاسی اش را تا حدود زیادی باز گذاشته است.
برخی دیگر هم فیلتراسیون ضعیفی روی سایت های سکس اعمال می‌کنند.
به این ترتیب هر ISP مشتریان خاصی را برای خود تضمین کرده است.و ISP ها به نوعی محصولات خود را خاص کرده اند.
به این ترتیب کاربر‌ها برای دست‌یافتن به  بیشینه‌ی دست رسی باید مشتری هم‌زمان چند ISP باشند و به این ترتیب کار این موسسات هم به نوعی ثبات نسبی رسیده است.

در اتوبوس

به خیال خودم خیلی حساب شده به فائزه گفتم:‌‌تو بچه‌های‌دانشگاه احساسم اینه که رسیدن دختر‌و پسر‌ها به هم خواست و برنامه‌ی دختر‌ها بوده که گاهی هم بچه‌ها طرح این عشق و علاقه رو بی جهت از طرف پسر می‌دونن.و منظورم این بود که اگر قراره که پسری تو بچه‌های دانشگاه عاشق بشه و کارش به ارتباط و علاقه بکشه حتمن دختری از قبل تلاش کرده که این احساس رو بوجود بیاره.و اگر پسری خارج از این اصلوب عاشق شده حتمن ضدحال بدی خورده.
که فائزه خیلی محکم گفت:اصلا این یه توهم پسرونه است که شماها فکر می‌کنین که خودتونین که انتخاب می‌کنین.
خودم هم به حرفم با اون شدتی که اون تایید کرد مطمئن نبودم.پرونده بسته شد.


نه راستی بعد‌اش من گفتم:ولی همه‌ی پسر‌ها هم این‌طور نیستن.نگاهی کرد...پوزخندی زد و گفت.....ح‌ت‌ت‌ت‌م‌ن!

مفاخر ملی(یا چطور به میهن اسلامی‌مان ببالیم)

۱-پرچم
۲-حسین رضازاده
۳-سرود ملی
۴-استقلال (از نظر روحی)
۵- آزادی (در انتخاب دوست)
۶-تعداد اعضا در اورکات
۷-تعداد فضلای روشن‌فکر پرچانه
۸-تعداد آرا در صندوق‌های رای
۹-سمند!
به هر هم‌وطنی که در جهت افزایش عرق ملی و خدمت به میهن اسلامی  به این موارد اضافه کند یک نسخه کلیله‌و دمنه جایزه می‌گیرد
توضیح:آمار و ارقام هم قبول است...مثلا تعداد سد‌های افتتاح شده یا نرخ رشد اقتصادی!

تمدد اعصاب! یا ( تخلیه‌ی درون به شیوه‌ی ایرانی )

روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن! این روش برای افرادی که غیر از سادیسم ، رگه هایی از مازوخیسم هم دارن پیشنهاد میشه)
2 ـ سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند .
3 ـ وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین .
4 ـ کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید .
5 ـ روی اتوبان و جاده ، روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین .
6 ـ وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین .
7 ـ به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین .
8 ـ وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین .
9 ـ شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین .
10ـ توی تولد کادو‌های بقیه رو لو بدین.
11 ـ وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته .
12 ـ وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده .
13 ـ وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود .
14 ـ وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه می‌کنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد .
15 ـ عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین .
16 ـ ورقهای جزوه هزار صفحه ای دوستتون که ازش گرفتین زیراکس کنین ، رو قاطی پاتی بذارین ، یه بر هم بزنین ، بعد بهش پس بدین .
16ـ با ماشین دوستتون با سرعت غیر مجاز جلوی دوربین‌های ثبت تخلف ویراژ بدین.
17ـ به دوست نوازنده تون بگین که اجراش خیلی آماتور بود و اجرای خیلی بهتر از اون رو هنر‌آموز ‌های فلان موسسه انجام می‌دن.
18ـ بعد از اینکه دختر هم‌کلاسی‌تون با پسر همکلاسی‌تون عقد کرد باهاش درباره‌ی اخلاق‌های غیرقابل تحمل پسره صحبت کنین.
19ـ لباسی رو که از همسرتون هدیه گرفتین جلوی چشماش به دوستتون ببخشین.
20ـ به فامیل‌تون که دانشگاه شهرستان قبول شده به‌جای تبریک بگین «فرصت برای جبران زیاده.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*کپی‌رایت بعضی از این موارد مال دوستیه که بعد از چند سال نه اسم‌اش یادم مونده و نه عنوان وبلاگ‌اش.

هیچ دقت کرده‌اید که «اصلاحات ارضی» و «انقلاب سفید» و «انقلاب ایران» و روی کار آمدن «مصدق» و «خاتمی» با حکومت دموکرات‌ها در آمریکا هم‌زمان بوده و سرنگونی‌«مصدق» و «اختناق‌های دهه 40 »و« کودتای 28 مرداد» با حکومت جمهوری‌خواهان.(بقیه‌ی هم زمانی‌ها را خودتان پیدا کنید.)
نمی‌خواهم نتیجه‌ای بگیرم،ولی به‌عنوان یک ناظر بی‌طرف صمیمانه امیدوارم که این‌ها «تصادف تاریخی» باشد نه «تطابق تاریخی»

بزرگ شدیم؟

lahijan

۲۰ سال بعد.....

tehran

توهم اصالت یا {قسمت دوم}

جالب اینجاست سر در آبش‌خور هرکدام از این مکاتب که می‌بریم،با نوعی ایمان به وجود “اصالت” و “فرا روایت” metanarative درباره‌ی ماهیت جهان و توضیح رابطه‌ی انسان و هر نوع هستی دیگر دارند و به طرز احمقانه أی خود را “تمامیت‌ساز” totalising دانسته و به انکار مابقی می‌پردازند.حال آنکه دعوای بر سر این عقاید تنها پوسته‌های تعصب‌را ضخیم تر می‌کند و راه به جایی نخواهد برد.نوع رفتار در این شرایط تو را که یاد آن جمله‌ی معروف می‌اندازد که می‌گفت:“در واقع انسان یک حیوان مریض است.”

به قول سارتر:
“البته جهان باید با انفجاری به درک واصل شود ولی مسئله‌ی اصلی این است که چگونه بدون آلوده‌شدن دستانمان این‌کار را انجام دهیم.”
ادامه دارد...

متافیزیک و سیاست یا {آن‌قدر با شما لعنتی‌ها تفاوت دارم که نیروی جاذبه پرتاب‌ام می‌کند!}

هر مکتب فکری و هر دستور‌العمل دینی و اجتماعی نگاه خاص خود را با مسایلی از قبیل انسان، حیات ،نیکی و بدی و
دارد و اغلب اوقات هم براهین علمی و حقیقی که مبتنی بر علوم تجربه‌پذیر science باشد، را برای آن ارائه نمی‌دهد.
فی‌المثل مکاتب الهی ریشه‌ی شعار “حقوق بشر” را در “فطرت الهی” انسان می‌دانند در حالی‌که تئوریسین‌های لیبرال این مفهوم را با بررسی“وضعیت بشر” توضیح می دهند.ولی هیچ یک دلایل کافی برای اینکه فطرت انسان چگونه است و حقیقتاً تمام و کمال برای آن چطور تعریف می‌شود ندارند.قضاوت‌های آن‌هایی که معتقد به آزادی بیان و حق انتخاب برای بشر هستند ،همان‌قدر شخصی‌است که لزوم پایبندی به راه حق و تعیین مجازات های سنگین برای هر نوع خروج از این راه.
دین به زندگی بشر رنگ و بوی معنویت و روحانیت می دهد و در کنار آن به جهان از منظری اخلاقی می نگرد
برخی دیدگاه ها ذاتاً خوب‌اند و برخی دیگر سخت و دشوار و تحمل‌ناپذیر.
به وضوح می‌توان رد این قضاوت‌های متافیزیکی را در سخت‌ترین تئوری ‌های سیاسی، که بعضاً ادعای
scientific بودن و حتی دین ستیزی دارند، یافت.مثلاً در تئوری‌های مارکس توصیف‌ها و تحلیل‌ها از وضعیت انسان دلیل منطقی چندانی ندارد و بیش تر شهودی است:
-:انسان در تفکر مارکس موجودی است ذاتاً آفریننده و یازنده که با “کار” جهان پیرامون خود را می سازد.
-:انسان باید برای خودش کار کند و نه برای دیگری که در این صورت از انسانیت خود فاصله گرفته است.
مارکس هیچ‌گاه نگفت که چرا کارگران عصر ویکتوریا که برای دیگران کار می‌کردند و تا این حد یرخوش بودند چرا از خود بیگانه به‌شمار می‌آمده اند.
از نظر یک دانشمند تجربی تئوری‌های گوناگون درباره‌ی “حفظ محیط زیست” و “هماهنگ بودن حیات انسان با طبیعت” همان‌اندازه آزمایش‌ناپذیر است که“ سعادت بشر” و “راه‌های نیک و بد”.
ادامه دارد...

آخرالزمان

آقا این مینی‌بوس شما اون جایی نمی‌ره که من می‌خواستم اگه امکان داره پیاده می‌شم.
:کرایه شو بده ، پیاده شو.
:ولی من همین الان سوار شدم.
:خوب همین الان هم پیاده شو...!

مرور

 اول:به علت گرفتاری آپدیت نفرمودیملذا مراتب شرمندگیخود را حضور ملت شهید‌پرور و ملت معمولی ایران ابراز داشته و طلب مغفرت می نماییم.
دوم:تعهد به تداوم از شرایط اولیه ی درونی اینجانب بوده است
هرچند اطمینان دارم که جز دو یه دوست خوب نه کسی حوصله مطالعه ندارد و نه چنین انتظاری می‌رود.
سوم:وبلاگ جدیدمان را در ورسیون فرنگی نیز احداث فرمودیم
.من باب پیشرفت فنون زبان و ارتباط با سایر بلاد و من باب شلوغ کردن عریضه.مانند آهو در همین یکی‌اش مانده بودیم که دومی هم اضضهفه شد.تلاشمان این است که هر دو دیرو زود داشته باشند و سوخت و سوز خیر.
چهارم:در عکس لبخند عمیقی فرموده‌ایم به اتفاقی در پشت دوربین.به کوری چشم دشمنان و برای اثبات اینکه روحیه مان از چهل اسب‌جنگی هم بیش است آن را ضمیمه می فرماییم.
خداوند یار ملت ایران باشد
 

درباره‌ی نفهمی‌های دیگران که به من احساس فهیم بودن می‌دهد!

یک بار‌تو تاکسی دیدم آن بیت سعدی را روی صندوق‌چه ی کنار فرمان به این صورت نوشته بودند:
آن کس که به جملگی ترا تکیـه بدوست
چون نیک نظر نمائی آن دشمن و دوست
که تحریف بی معنی این بیت است:
آن کس که به جمله‌گی تو‌ را تکیه بدوست
چون نیک نظر کنی همه دشمن‌ات اوست
هرچه سعی کردم از راننده بپرسم از این شعر (که نوشتن‌اش مستلزم بازماندن از کار و پرداخت مبلغی دست‌مزد به خطاط بوده)چه فهمیده است، جز این جوابی نداد که :«وختی ماشینو تحویل گرفتیم فکر کردیم یه شعر مشتی رو داشبردش بنویسیم ، رفیق ما گفت اینو بنویسیم
دیدیم خیلی باحاله گفتیم عشق است! .دادیم نوشتن اش.میگه هرکسی تو این دنیا یا دشمنه یا دوست.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*درباره‌ی هنر و ادبیات (گفت و شنودی با احمد شاملو)،به کوشش ناصر حریری،نشر آویشن و گوهرزاد،چاپ چهارم، تهران،پاییز 77،ص 24


حوصله‌ی نگارش قسمت دوم موجود نمی‌باشد.

آسیب شناسی نفت یا [چطور در حالی‌که سرمان داخل قابلمه است اجاق را روشن کنیم]

قسمت اول

خیلی ساده شروع می‌شود… متوجه می‌شوی زیر خاک سرزمینی که در آن زندگی می کنی بیش از 90 میلیارد بشکه از یک مایع سیاه بدبو وجود دارد و از قضا ،بلا نسبت مسولان ما، بقیه‌ی حکام بدجنس سایر بلاد هم مثل خر دنبال آن هستند و بال بال می‌زنند که این مایع سیاه بدبو را برای‌مان از زیر خاک در بیاورند و تازه چیزکی هم به ما بدهند.
خوشحال می‌شوی که نه تنها مملکت از مایع سیاه بدبو خالی می‌شود ، فرنگی‌ها را هم دور زده‌ای و درسی تاریخی به هرچه کافر کمونست بی‌شرف بی‌ناموس است، داده ای.
بعد متوجه می‌شوی که فرنگی‌ها پول زیادی برای مایع سیاه بدبو می دهند.داد و بیداد و مذاکره و تظاهرات راه می‌اندازی که :“بابا ما خودمون نفت رو به شوما می‌فروشیم
.شوما چرا بیاین اینجازحمتتون می شه آخه.”
زیاد از این ماجرا نگذشته که یه آقای کچلی پیدا می‌شود و می گوید که نفت ملی شده!درست نمی‌فهمی که چی شده
می‌بینی که اون آقا کچله و بعضی مودار‌ها و کچل های دیگه دارن اشک شوق می‌ریزن و شادی می کنن، تو هم از اونجا که هم‌دردی رو سر لوحه‌ی زندگی‌ات قرار دادی گریه و شادی سر میدی که آره بالاخره فلانمون هم ملی شده!
تلویزیون رو روشن می‌کنی می‌بینی داره می‌گه:“ خدا مملکت رو مورد لطف خودش قرار داده
ما از این به بعد پول این مایع سیاه بدبو رو میاریم دم خونه تون شما فقط بخورین و بخوابین و این پول زیادو خرج کنین.کارای چاه کندن و بیل زدن وباقی قضایا رو هم بندازین گردن ما” .ما هم میگیم:“چشم هرچی شوما بگین.”
بعد هی اونا پول در میارن هی ما پول در نمیاریم
هی اونا پول در میارن هی ما پول در نمیاریمالبته اونایی که پول در میارن یه کم از اونو به ما هم میدن ولی ما نباید رومونو زیاد کنیمآخه ما که کار نمی‌کنیمعرضه ای نداریم.هنری بلد نیستیم!
بعد یکی دیگه می‌آد غیر از اون اولی که اون مایع سیاهه رو ملی کرد که موهاش هم از اون اولی یه‌کم بیشتره و می گه :“نه.. نه.. شما هم آدمین
.شما هم عرضه دارینبیاین برای خودتون حزب تشکیل بدین.نماینده‌ی مجلس بدین ما خدمت گزار شماییم.”
همه خوش‌حال می‌شن و می‌گن :“باشه
هورا .س از این به بعد ما رییس باشیم و شوما خدمت‌گزار.”
مردم چند دسته می‌شن
یه گروه می رن حزب تشکیل بدن ، یه گروه میرن نماینده بشن ، یه گروه می‌رن تظاهرات ، یه عده هم می‌رن خونه شون.
اونایی که می‌رن حزب تشکیل بدن می بینن پول ندارن و کاری هم بلد نیستن
یه کم از پولای ماده سیاه بدبو رو از دولت قرض می‌گیرن می‌رن باهاش حزب‌می‌زنن.ولی جرائت نمی‌کنن حرفی بزنن چون اگه زیادی حرف بزنن حکومت دیگه بهشون خرجی نمی‌ده.اونایی هم که نماینده می‌شن از ترس اینکه بعد از نمایندگی دیگه کار گیرشون نیاد کم حرف می‌زنن.بعد کم‌کم همه به این نتیجه می‌رسن که بهتره هیچ‌کدوممون حرفی نزنیمآخه ما که کاری بلد نیستیم، هنری نداریماگه پول ماده سیاه بدبو رو بهمون ندن که از گشنگی می میریم!حکومت هم که خدا رو شکر مثل فرنگ از ما مالیات نمی‌گیره که خرجش از این راه در بیاد و ریشش گیر ما باش،ما که این‌جوری ریشمون گیره بهتره خفه‌شیم.