» مویت را
ضربدر باد کن
من،
مساوی میشوم
با صفر
» در اینجا
درست غلط است؛
و غلط میکند
هرکس درست بگوید
» و انسان جغرافیا را به آتش میکشد
تا تاریخ را بسازد
در دنیا سه دلیل عمده میتونه وجود داشته باشه که آدم به خاطرش با وجود خرتوخری مضاعف محیط دور و بر احساس خوشبختی کنه:
۱-داشتن یه وقت قلمبه برای مطالعه و حال کردن با خودت.
۲-پیدا کردن راهی برای عبور از فیلتر که اگه[به قول حسین درخشان] عموفیلترباف بفهمه از دماغ تا ماتحتاش میسوزه.
۳-داشتن دوستایی که جداییشون بغض به گلوت میآرن.
اجالتن هر سه رو دارم!
از اتوبان چمران که به سمت پلمدیریت میپیچی، به چراغ قرمزی میرسی که معروف است به «چهارراه مسجد».اگر شانس عبور از چهارراه را نداشته باشی و به پست چراغ قرمز بخوری، احتمالن توجه ات به مرد میانسالی جلب میشود که به دنبال مشتری برای آدامسهایش میان خودروهاست ؛ پاهایش کوتاه و بلند است ،گرمکن کهنهای به تن دارد و انگار از نوعی ضعف عصبی حرکتی رنج میبرد طوری که گاهی در نظر اول به چشم آدم عامیای مثل من عقبافتاده میآید.
نکند دلت برای این مرد بسوزد و پول بیشتری را بابت آدامسها بدهی یا بخواهی همین طوری مبلغی تقدیم کنی....چون قبول نمیکند نمیتواند صحبت کند ولی چنان نگاهات میکند که از کارت شرمنده میشوی....صدقه قبول نمیکند.
راننده تاکسیای میگفت:«میشناسم اش ...اون بچه کنار خیابون هم پسرشه...»
پسری آن گوشه مواظب بستههای بزرگتر آدامسها بود.»
پن(راهنمایی):از تنبلی است یا کم حوصلگی[یا هر دلیل روانکاوانهی دیگر] وبلاگ را دیر به دیر به روز میکنم .اگر دیر به دیر سر بزنین دیگه کلافه نمیشین که چرا آپدیت نشد!