درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

.

بالاخره اینجا به همت گروهی و پشت گرمی یک دوستی دیرینه راه افتاد.

قرار است جایی باشد که همه در آنجا آسان بنویسند و آسان نقد بشوند و از کنار هم بودن و با هم به جلو رفت لذت ببرند.

                                    

 نیمکت را از دست ندهید.

به بهانه طولانی ترین شب سال

«1»

 

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

 

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

 

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه  رهن خانه خمار داشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتهالانهار داشت

 

 

 

 

 

 

«2»

 

غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند

ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند

ززیر زلف  دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه بیقزازانند

گذر بکن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه سوگوارانند

نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده می روم و همرهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کانجا سیاهکارانند

خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند