درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

یادداشتی در نبود شور شوق انتخاباتی


چند روز پیش که در جلسه انتخاباتی شیخ مهدی کروبی در تالار جابر دانشگاه شریف حاضر شدم. بعد از شنیدن حرف‌های جناب کروبی نه موهایم دیگر مثل سال‌های 78-79 که جلسات اصلاح طلبان در گوشه و کنار هر دانشگاهی برگزار می‌شد به تنم سیخ شد و نه ترسیم امید و تصویر آینده باعث شد که اشک در چشمانم حلقه بزند. به همه چیز مشکوک بودم. به عملی بودن حرف‌های شیخ، به مقایسه آنچه که می‌گوید با آنچه که در گذشته کرده به قابلیت اجرای این شعارها.

 همین است که با اینکه حتما برای رفع سایه ملعون احمدی ن‍‍ژاد رای می‌دهم اما ابدا شور و حال گذشته را ندارم.

به خیالم آمد که شاید اصلاح طلبان حکومتی انتظار حرکتی مردمی مثل آنچه که برای خاتمی شاهدش بودند را دارند که مرتبا می‌گویند در مردم خبری از شور گذشته نیست. خبر از دل من نوعی ندارند که تبدیل به انسانی شده ام که دیگر رای نمی‌دهم برای تغییر مهم و بنیادی و اصلاح و پیشرفت مملکت. تنها رای می‌دهم که روزنه امیدی را باز باقی بگذارم.
باشد که روزی دوباره آرمان سر بر بیاورد.