بدینوسیله خدمت کلیه دوستان، آشنایان و اقوام اعلام مینمایم که بامداد افشار آدم خیلی دوست داشتنی و ردیفی است.
این موجود استثنایی عجیب زلال است و آوانگارد و در همان حال خلاق. و هرکس که هم زمان زلال و آوانگارد باشد و خلاق و در عین حال مدتی تئاتر و موسیقی هم خوانده باشد قطع به یقیقن تئاتری که کار کند دیدنی است. لازم نیست حتما بدانیم که این تئاتر در جشنواره دانشجویی اول شده یا اینکه مثلاْ در ۵ رشته کاندیدای بهترین جایزه بوده است.
تعارف را که بگذاریم کنار، آدم خوش عکسی هستم. عادت کرده ام که بعد از دیدن عکسها بچهها بهم بگن:«بابا پویا توچه خوب افتادی!»
فکر کرده بودم درباره این پدیده. اینکه چطور کسی در دنیا یک جور به نظر میآید و در تصویر طور دیگری. یک تئوری داشتم که میگفت بعضیها جلوی دوربین ناخودآگاه حسی را میگیرند و حالتی به بدن و صورتشان میدهد که مخصوص آن لحظه است و جزو روال معمول زندگیشان نیست. آنوقت دیگر چندان لذت بخش نبود برایم این خوش عکسی چرا که ارتباطی با حقیقت من در جهان بیرون نداشت و تظاهری بیش نبود.
اما دیروز سر کلاس درس کسی مخفیانه از من شروع به عکس گرفتن کرد و بعد از کلاس در آمد که شما چقدر خوش تیپ افتادی! عکسها را دیدم، حقیقت بود،خوب افتاده بودم.آشکار شد که نظریه قبلی ام در این مورد باطل است چرا که اساساً من آگاهی نسبت به حظور دوربین در کلاس نداشتهام که بخواهم ژستی بگیرم. به این نتیجه رسیدم که آدم هایی مثل من تک فریممان خیلی جذاب است یا لا اقل نسبت به تصویر حرکتیمان جذابیت بیشتری دارد. به عبارتی آدمهایی هستیم که در دنیای فریز شده جالب تر به نظر میرسیم. در دنیای استاتیک موفق تریم. قلممان بیشتر خوانا دارد تا حرفمان شنیدار ....