باز هم گول خوردم و بعد از دیدن تیتر یک شرق درباره مونتاژ فیلم«هالهی نور» احمدی نژاد -گفتگوی او با آیتالله جوادیآملی دربارهی سفراش به نیویورک-دوباره به یک سیاستمدار اعتماد کردم و فیلم رییسجمهور توهم زده را باز بینی کردم...شما هم ببینید.
به این چند نکته دقت کنید:
اول:بعد از زوم شدن دوربین در صحنههایی حتا لبخوانی هم امکان پذیر است.
دوم:حرکت دستها همه جا با صحبتها هماهنگ است.
سوم:سخنگوی هیات دولت هم در فیلم هست،پس یا از عمد دروغ میگوید یا کودن است و چیزی یاداش نمیماند.
...دوباره زنده شد،احساس خفگی شدیدی داشتم و میخواستم خودم را به در و دیوار تاکسی بکوبم و دست به دامن بغلدستیام بشوم که :«تو رو بخدا کاری بکنین،دارم خفه میشم.»...اما غریبه بودند و من هم کم رو.حیف که از محیط نمیشد بیرون رفت....تا کیلومترها همین هوا بود و من محکوم به خفگی!
فلاشبک
یک:دقیقن خاطرم نیست که چه سالی از دبستان بود،پدر بزرگ مرده بود و ترس مرگ در من هم ریشه دوانیده بود.چند وقتی بود که احساس تنگی نفس و ناراحتی قلبی را توام حس میکردم ،از خفگی میترسیدم و از اینکه مثل بابابزرگ آنطور با چشمهای باز وحشتزده بمیرم.حتمن موقع جان دادن درد زیادی کشیده بود.کار به گرفتن نوار قلب و آزمایش آسم و آلرژی هم رسید....همه گفتند چیزیات نیست....نبود...روانی بود.همین.
به خودم قول دادم که هر سال سر خاک بابابزرگ بروم،خیلی بارها نشد،انگیزه ام کمرنگ شدهبود و من هم به بهانهی اینکه شهر دیگری است و مسافت دور،وجدان را چندان نمیآزردم.این اواخرچند باری هم پیش آمد که تا لاهیجان رفتیم و من سر خاکش نرفتم؛احساس خفگی کم رنگ شده بود و پدربزرگ هم.
دو:سوم دبیرستان،به جای مدرسه رفتم به سمت پارک لاله،۷۰ قرص را رفتم بالا،در خانه میدانستند حالم خوب نیست ـپدر و مادر بودند ـ ولی کاری نمیکردند؛یا بلد نبودند چکار کنند.به محض بالا رفتن به زندگی علاقهمند شدم.جلوی در ورودی دانشگاه تهران در خیابا ن ۱۶ آذر به نگهبان التماس کردم که کمکم کند،نکرد،فکر میکرد مسئولیت دارد....نیمهجان خودم را به به محل کار عمهام در خیابان انقلاب رساندم.
به قول هدایت:«آدمیزاد سرمایهی بزرگی دارد،خودکشی،باید به جا از آن استفاده کند.»
عهد کردم که لحظهی مرگام انتخابی باشد.
سه:کمک به دو دوست قرص خورده،یکی برای ماندن و دومی برای رفتن!،دومی ناخواسته بود،رو دست زد ...از من به عنوان علاقهمند در بارهی آمار و ابزار رایج خودکشی پرسید و برای خودش استفاده کرد.خبر که رسید،زدم بیرون،آخرین بار بود که آنقدر گریه کردم،مثل بچهها توی خیابان راه میرفتم و گریه میکردم...واقعن دوستاش داشتم.
چهار:اول نوبت پدر بزرگها بود،پدر پدرم هم مرد....درست یک روز بعد از تولد وبلاگ.زیاد ناراحت نبودم.فقط قبل از گذاشتن داخل خاک که بوسیدماش مثل احمق ها گریه ام گرفت و داد زدم:«سرده...سرده» انگار خبر بد و عجیبی دادم همه بیشتر زدند زیر گریه...یکی میخواست صورت بابابزرگ را از من جدا کند و داد میزد:«اگه اشکات روش بیافته باید دوباره غسلاش کنیم....»انگار من خوکام.پدر ام هم بچ شده بود....با تعجب نگاهاش میکردم.
پنج:امروز نفسام گرفت،مدتها بود که نگرفته بود،امیدوارم بازهم بگیرد.بعضی چیزها را باید مرور کرد،تواضع را بیشتر میکند.
(۱)
نشستهام وسط اینهمه دستگاه
تحقیق میکنم
تمام میشوم
موشها باید سالم بمانند
(۲)
ایستادهام
مناظر و آدمها را «سان» میبینم
همه عبور میکنند
تنها مغز من نفس میکشد
و...هیچچیز....باقی......نمیماند.
۱-این گلد کوییستیها موجوداتی شبیه معتادها هستند ... نه تنها از خودشان در انجام هیچ کار مثبتی مایه نمیگذارند که بد غلق و دروغگو هم بار میآیند ..[صد البته اقتضای کار و بقایشان است که در سیتم آنها را به این سمت میراند] و هر ترفندی را برای present کردن و آوردن به جمع اعضا به کار میبرند و بعد تویی و هزار گرفتاری و تلاش برای در آمدن از مخمصهی این حماقت و تبعات آن و تازه همهی این ها آنقدر بد نیست.
اینکه گردش مالی این گروهها از عضویت اعضای سالم جامعه تامین میشود و اینکهبقایشان منوط به گرفتار کردن بقیه است باعث میشود که اصرار زیادی در حفظ تماس با بخش سالم جامعه داشته باشند...بنابراین حتی با اصرار هم نمیتوان آنها را ایزوله کرد.
۲-تازه فهمیدم چرا کار مبارزه با کویسستی ها خوب پیش نمیرود...وکیل جمهوری اسلامی در دادگاه میکونوس...یکی از مدیران ارشد سازمان برنامه و بودجه...پسر یکی از نماینگان مجلس...اینها اسامی ای است که من شنیده ام و یا بعضن با آن ها برخورد داشتهام.
میگویند علت اینکه مصرف تریاک هم حرام نیست این است که برخی از آقایان آن بالاها .......بعله!
پ.ن ۱:به سایت جشنواره موسیقیهای زیرزمینی حتمن سری بزنید....باید عضو شوید تا موسیقی ها را دانلود کنید...کیفیت و ریتمها خیلی عجیب نیست ولی اصالت بالایی دارند....اصالتی از جنس فرهادمهراد
پ.ن ۲:خبر فیلتر شدن چند سایت فمینیستی را -۳ جا خواندم کنجکاو شدم که به هر ترتیبی شده یک بار سری به آن ها بزنم... خیلی راحت هم موفق شدم چون اصلن فیلتر نبودند!
پ.ن ۳:تصحیح میکنم...۲ مورد فیلتر نبودند...۱ مورد فیلتر بود و یک مورد هم انگار خود سایت جمع شده اسن(فیلتر شکن هم کار نکرد)
کل قضیه این است:ما ۷۵۴ اثر باستانی ثبت شده در یونسکو از کشورهای مختلف جهان داریم که ۵ تای آن مربوط به ایران میشود.در ۲ سال اخیر دو مورد از این ۵ مورد هم چنان مورد تهدید قرار گرفته که تا آستانهی خط خوردن از آثار ملی یونسکو هم پیش رفته است.
اولی میدان نقشجهاناصفهان بود و این دیگری هم مجموعهی تاریخی پاسارگاد و مقبرهی کوروش کبیر.
اولین بار خبر را یک ماه پیش بواسطهی sms دریافت کردم ـ باور نکردم ـ مگر ممکن بود با آبگیری یک سد مجموعهای با این عظمت را به زیر آب بفرستند؟ هرچند خاطرهی زیر آب بردن بخشی از آثار باستانی بواسطهی آبگیری سد کارون۳ ته دلم را خالی میکرد.رییس وقت سازمان گردشگری و میراث فرهنگی هم گفته بود:«نمیتوان سدسازی را که لازمهی تمدن امروز و فردای ایران است فدای حفظ آثار تاریخی کرد.»
خبر وقتی بیشتر آزار دهنده شد که گاردین و یونسکو هم گزارشی از این فاجعه منتشر کردند.
حسین مرعشی هم در اقدام نابغهوار دیگری گفت:«میراث فرهنگی از ابتدا هم مخالفتی با احداث سد سیوند نداشته و از آبگیری آن هم جلوگیری نخواهد کرد.»
ظاهرن قرار است که این سد در دیماه ۱۳۸۴ آبگیری شود و ما شاهد نابودی پاسارگاد باشیم.
چهقدر جای NGO های غیر فرمایشی خالی است.
چند روز پیشهم ـ مریم رخشانیکوچصفهانی ـ مسول دفتر فنی مجموعهی فرهنگی پاسارگاد و یکی از کسانی که نقش زیادی در ثبت نام پاسارگاد در یونسکو را داشت و در حال حاضر مشغول پژوهش در آن منطقه بود از دامنهی کوه به پایین پرت شد.
چشمانداز آینده هم متاسفانه خوب نیست.رییس جمهور مهرورز! گفته که نباید از آثار تاریخی انتظار کسب درآمد را داشت.کیست که نداندجایی که جریان پول و درآمد زایی نباشد مورد توجه دولتمردان هم نخواهد بود.
از من میشنوید در دیماه سری به پاسارگاد بزنید.جزو آخرین نفراتی خواهید بود به بخشی مهم از تمدن بشری مینگرید....و شاید بتوان تصاویری از این تراژدی تهیه کرد.
تعجب نکنید....این شمارهی همراه من نیست....شمارهی همراه وزیر جهادوکشاورزی است که در بخشهای مختلف خبری تلویزیون توسط خودش هم اعلام شده است!
امیدم به وزرای اقتصادی کابینه بود که چندان تازهبه دوران رسیده نیستند و از هماهنگی نسبی برخورداراند / امید به اینکه قرار نیست شعارهای پوچ و عوامگرایانهی اقتصادی احمدینژاد تحقق یابند.
یکی از همینهایی که بهدلیل مجری طرحخودکفایی گندم و فعالیت در وزارت جهادوکشاورزی رویش حساب میکردیم به تلویزیون آمد و در حالی که سعی داشت خود را متفاوت جلوه دهد فعالیتاش را با ارایه دادن برنامهی زمانی در مورد زمان خودکفایی از هرکدام از محصولات کشاورزی بیان کرد و سپس شمارهی همراهاش را در اختیار عموم قرار داد.
در مورد تعیین تاریخ برای هم خودکفایی چند نکتهی جالب به نظرم میرسد:
۱-اصلن خودکفایی در همه چیز طرز تفکری انقلابی و مربوط به ۳۰ سال پیش است و ما را یاد دوران نهشرقی.نه غربی.جمهوریاسلامی میاندازد.انگار که آقای وزیر هنوز به اندازهی من عامی هم از اصول تجارت جهانی و تعامل دو طرفه به دنیا و لزوم رسیدن به تراز مثبت در این تعادل بیبهرهاند.
۲-فرض دوم که بیشتر به حالات روحی و شیوهی مصاحبهی آقای وزیر میمانست این بود که سالها علاقه داشتهاند وزیر شوند.و زیاد دیدهایم که این تیپ آدمها چه ضعف شخصیتی دارند و چقدر نیاز به توجه دارند .در اینحالت باید خدا را شکر کنیم که آقای وزیر برای نشان دادن اینکه مردمی هستند نشانی خانهشان را ندادهاند.
۳-فرض میکنیم وعدههای آقای وزیر تحقق پذیر باشند....اگر به همین راحتی میشود ظرف کمتر از یکسال به خودکفایی در محصول جو رسید پس در این سالها چرا این اتفاق نیفتاده است؟آن هم برای کسی که جزو مدیران ارشد این وزارتخانه در طول این سالها بوده است؟چرا صدایشان در نیامده و در این سالها در وزارتخانهی مطبوع ایشان چه میگذشتهاست؟
خدا رحم کند!
*******************************************
» وبلاگ مجتبیسمیعینژاد که این روزها به جرم نگارش در آن تحت پیگرد است.
» جنون!
» ایرانما:روزنامهای جذاب و خواندنی
حالا که حجم بالای شعارهای مبهم اقتصادی توانسته رای اقشار کم سواد و روستایی را به خودش جلب کند و خاتمی ...نویسندهها... و روشنفکران هم از ارتباط با بدنهی جامعه غافلشدهاند و صرفن با خاص و روشنفکر بودن ...متفاوت بودن و درک نشدنشان حال میکنند و کسی را زیاد تو خودشان راه نمیدهند...حالا که کسی به فکر ارتباط با تودهها نیست...خیلی راحت ؛ یک مرد سیه چرده ...با کمترین مشکلات با ظاهری روستایی ظاهر میشود...حرف از رفاه و برابری حقوق میزند ...سرمایهداری را برنمیتابد و میخواهد همه را یکدست نمور و بیچیز کند... که دیگر نه هوسی باشد و نه وسوسهای وحتا شاید هم هیچ گناهی.حالا که تلاش نکردیم توضیح بدهیم که بیشتر شدن بیکاری از ۱.۶۵ میلیون نفر در سال ۸۰ به ۳ میلیون نفر در سال ۸۳ بیشتر بهدلیل زاد و ولد امت اسلام در سالهای دهدی ۶۰ است تا بی کفایتی رییسجمهور درویش مسلک ما [که حتی دفاع از خود هم در مراماش نیست...چه برسد به حقوق مردم...]جاده برای [به قول ابراهیم نبوی] ا.ن باز شده است ...و نزدیکاناش هم خیلی راحت شعارهای پوچ و سطحی بازگشت خوانندگان لسآنجلسی را میدهند .
باید تاوان بدهیم...تاوان ندانم کاریهایمان را...حالا ا.ن پول نفت را بین مردم توزیع میکند ...خنجر از پشت به اقتصاد مملکتمیزند...از کم سوادی اقشار محروم استفاده میکند و آنها را راضی نگه میدارد...امکان کسب درآمد را از نا محرمانمیگیرد و الگوی توسعهی کمونیستی را...[همانی که تا ۱۰ سال پیش بر سرش میکوبیدند]...پیاده کند...معتقدم الگوی ماست و خیار «آری» کت و شلوار «نه» و تلاش برای توزیع فقر کار خودش را خواهد کرد...تا دل همهی اقشار محروم هم خنک شود که دیگر ثروتی نیست که بخواهد اندوخته شود.از حالا به بعد باید هی خودمان را جر بدهیم که بابا دارند از سادگی شما سواستفاده میکنند ...و ببخشید که این سالها ما حواسمان به شما نبود !
کاش به همین راحتی میشد همه چیز را درست کرد.
*****************************************
چرخ امروز:
» وبلاگ محسن سازگارا
» تلویزیون خصوصی کروبی و افخمی در لندن
» نگرانی خانوادهی گنجی از وضعیتاش در بیمارستان میلاد
» وزیر ارشاد آینده
» فیلم عزاداری[این جورش را ندیده اید]