این روزها
اسفندیار تبلیغ لنز میکند،
دهقان توس
به برگه های جریمه نگاه میکند
و محمود غزنوی
با بنزی سیاه
میگذرد از چراغ قرمز
اگر دماوندی که قصه از آنجا آغاز شد همین دماوند است،
پس رستم کجاست؟
گردآفرید کو؟
من که در این خیابانها
جز سودابه
هیچ نمیبینم.
آقا لطفاْ فندکتان
میخواهم پر سیمرغ را آتش بزنم
نیازی به فندک نیست.
سیمرغ مدتهاست که سوخته
پویا دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده بود.خوشحالم مینویسی هنوز.لذت بردم.
:(
برکت از کومه رفت
رستم از شاهنومه رفت
شعر زیبایی بود:(
مینو کیه؟!!!!!! :))
سلام پویا جون ...
یا الله...........
سلام ! احوالات!
کی پر سیمرغ رو اتیش داد!
ما در خدمتیم! اوامر؟
تازه باید این رو هم اضافه کرد که :
پویا هم پویای سابق نیست!!!
سلام
ما فندک داریم ، دنبال پر سیمرغ می گردیم که آتش بزنیم!
راستی چند وقته از شماها خبری نیست.
یه چیزی بنویسین!
کاریکافظ (1)
از هادی خرسندی
ما را شراب دولت ساقی نداد کافی
ورنه نمیکشیدیم درد غمش اضافی
وان می که داد صوفی، گویا تقلبی بود
خواندیم قل هوالله تا رد شود ز صافی
سرهنگ حسن آمد ای عاشقان خبردار
سرباز عشق را نیست از خدمتش معافی
پوشیده بود بر ما اسرار قامت یار
کردیم بر فرازش پرواز اکتشافی
این لشگر مهاجم دنبال چاه نفت است
بحث دموکراسی حرفیست انحرافی
جنگ ستارگان را باور نکرد ملا
زان شب که آشنا شد با درد بی لحافی
دانشپژوه ما را چندین ستاره دادند
تا بانگ اعتراضش آسان شود تلافی
در کارنامهی او اسباب سرفرازیست
یک کهکشان ستاره، یک آسمان خلافی
مفتی و محتسب را دیدم نشسته با دزد
گفتم که وای ِ ملت، زین گنگ ائتلافی
پایان روزگارت، انگشتی و اشارت
ای خرمگس حذر کن از خشم پیفپافی
اشعار خواجه حافظ تقلید ناپذیر است
هادی به سعی باطل ضایع مکن قوافی
واقعا زیبا بود. برداشت بسیار خوبیه از واقعیت تلخ و بد اجتماع ما.
خوب باشید