عاشق آن لحظهای هستم که تمام فکر وو ذهن ات این است که این بطری لامصب مابقی مشروب را درون لیوان بریزد.
پ.ن: اوریجینال!
پ.ن۲: چیزهایی هست که در یک زمان ارزش برابر دارند اما به تدریج ارزششان به هم می ریزد. این را در مرور یادداشت های ۴ سال پیش فهمیدم که در آن پست فوت بابابزرگ یادم بود و پست فردایش که بسیار کیفی هم بود کاملاً محو شده بود.
پ.ن۳:پاتیلم شدید!
دلم کپک زده
دلم کپک زده
آه
که سطری بنویسم از تنگی دل
همچون مهتاب زده ای از قبیله ی آرش
بر فراز تپه ای
زه جان کشیده تا بن گوش
به رها کردن فریاد واپسین...
خط اولو قشنگ اومدی