صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بـحر مـایی و منـی افتـادهام بـیـار می تا خلاص شوم از مایی و منی
خون پیالـه خور که حلالـست خون او در کـار یار باش که کاریـست کردنی
ساقیبهدست باش کهغمدر کمینماست مطرب نگاه دار همین ره که میزنی
میده که سر بهگوشمنآورد چنگ و گفت خوش بگذرانو بشنو ازاینپیرمنحنی
ساقی به بینیازی رندان که می بده تا بشنـوی ز صوت مغنی هوالغنـی
از بخل وحسد بگذر برماومنی منگر بامسآله توحید این چارنمگنجد
یلدات بخیر
چقدر شعرت ناب بود
و چقدر شعر پینه دوز به دلم نشست ...
موفق باشی و زمستونت زیبا تر از پاییزت باشه و بهار زیبایی رو برات به ارمغان بیاره که تابستونت پرباری برات رقم بخوره ... :)
سلام
عیدت مبارک
اما یه سوال ؟
اگه قرار باشه چیزی رو برای خدا قربونی کنی چی حاضری بدی؟
فکر نکنم که از رابطهای که براش لازم باشه کسی رو بکشی، یا نابود کنی که ثابت کنی یکی دیگه رو دوست داری لذت ببرم!