نشسته بودیم روی سکوی داخل سالن فنآوری و خسته از مطالعه بحثهای رقیقی میکردیم برای گذران وقت و ایجاد تنوع و لذت با هم بودن.
میگفت:«به نظر من این حجم عزاداری چندان هم بد نیست، معتقدم که غذای دل غمه ، که هم آدمو بزرگ می کنه و هم به زندگیاش جهت میده و موتور معنویت روحه.»
حقیقت عریان را ناگهان جلوی چشمانام پرتاب کرده بود، چطور نفهمیده بودم؟ حس سقراط را داشتم که از حمام بیرون میپرد و کشف حقیقت را شادمانه فریاد میکشد.
پ.ن: دلم برای حرفهای تکتم تنگ شده بود.
همیشه همینطوره ... حقیقت با ما و جلوی چشمامونه اما گاهی باید یکی یه طوری واسطه خیر بشه ...
بهر حال آدما برای هم پیامبرن ... حتی اگه خودشون هم اینو ندونن ...
سلام به همه
فقط میگم موافقم....اما نه با عزا داری......
با شادی........
شادی........
شادی........
شاید هم نوعی الکی خوش بودن!ولی همونم غنیمت بزرگیه!
تو حرف نداری پسر.
غم بزگ میکند٬ درست. اما این همهی حقیقت نیست
غم در کنار شادیها معنا مییابد وگرنه سوگ مدام یعنی تیرگی و خمودگی و مردگی روح.
کلامی هم از مولانا ملا لغتی ( معرف حضور که هست؟ ) :
ارشمیدس پدر جان.
baz ke az in harfaye gerye dar zadi!!!!!!!!!!!!!!!!!
albatte az ye lahaz ziadam door az vaghe nist ! chon az har rahi ke miri ,hame chi basij mishe va baz to ro hol mide be in samt!!
vali ba in az in hal o hava bia biroon.......