: أدمها میمیرند و خوشبخت نیستند.
: [...] به دور و بر خودت نگاه ، این حقیقتی نیست که مانع ناهار خوردنشان بشود.
کالیگولا / آلبر کامو / کتاب زمان
پ.ن: دیشب من و بامی در شرایط [خاص!] بودیم که به من گفت:«وبات پر از نارضایتیه نسبت به زندگی» ،سرم رو محکم تکون دادم! وب آدم چی میتوته باشه جز ترجمهی طبیعی زندگی اش؟
ای بابا یکیو نشون بده که راضی باشه
یگه سرت رو محکم تکون نده. آروم هم تکون بدی همون معنی رو می ده !
دلم هوس بامیه کرد.
هیچی
اگه چیزه دیگه ای باشه به خودش دروغ گفته
لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل ازانکه آن لحظه ها لحظات خوشبختی ما بودند ...
هر کی این نظر دومیو داد؛ نمیدونم کیه مهم هم نیست؛ اما حرفش خیلی جالب بودقلقلکم داد فقط دوست داشتم بدونم از دوستای پویااست یا از اشناهای اینتر نتی