درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

لذت رنج یا [بخراش تا عمیق‌تر شوم...]

دیگر زمانی‌که با مغز رفتن توی دیوار نشانه‌ی کوته‌بینی و کم خردی بود گذشته، همه چیز آن‌قدر پیچیده شده که ادعای اشتباه نکردن آشکارا یک «لاف بزرگ» است...
درد، بودن را عمیق‌تر می‌کند...
اصلن از کجا معلوم؟شاید روزی آن‌قدر آب‌دیده شوم که دیگر با هیچ اتفاقی تن‌ام نلرزد؛ درست مثل بروس‌لی،ایکیو‌سان ،لوک خوش‌شانس یا حضرت علی!

پ.ن:به این می‌گویند «خود‌دلداری» پس از لگد‌مال شدن شادی‌ها‌ی کوچک به امید یک خوشبختی «موهوم» و «بزرگ»!
پ.ن ۲:حالم خوب نیست.

نظرات 4 + ارسال نظر
علی زعفرانلو دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:14 ق.ظ

سلام تاواریش
نبینم غم داشته باشی!
من میدونم مشکلت چیه!بیا دیار خراسان ،حالت خوب میشه!
پویا!!!یه چیزی:من تازه دارم به لذت اشتباه کردن پی میبرم!!
بزرگترین اشتباه اینه که بخوای اشتباه نکنی !!!
.
.
.اخ چه کیفی می ده وقتی ادم اشتباه میکنه و کله بی موشو می خارونه!!!

علی زعفرانلو دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:20 ق.ظ

اشتباه از ان بزرگان است و بس!!!(قال علی!!)
من پویای بدون اشتباه رو دوست ندارم !!
از ایکیوسان بودن، از بروس لی بودن از علی بودن متنفرم!
فقط میخوام خودم باشم و خودت باشی!
پویا بودن!!!!!!

[ بدون نام ] جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:54 ب.ظ

شما دو تام خوب لی لی به لالای هم میزارید

لاله سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ب.ظ

خوب میشی
خوب میشم
خوب میشیم
نگران چی هستی؟ میگذره ... همونجوری که باید بگذره ... ولی مطمئن باش برای هر کسی اونجور میگذره که معلوم بشه کی کیه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد