درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

پیوست آلودگی!

...دوباره زنده شد،احساس خفگی شدیدی داشتم و می‌خواستم خودم را به در و دیوار تاکسی بکوبم و دست به دامن بغل‌دستی‌ام بشوم که :«تو رو بخدا کاری بکنین،دارم خفه می‌شم.»...اما غریبه بودند و من هم کم رو.حیف که از محیط نمی‌شد بیرون رفت....تا کیلومتر‌ها همین هوا بود و من محکوم به خفگی!
فلاش‌بک
ی‌ک:دقیقن خاطرم نیست که چه سالی از دبستان بود،پدر بزرگ مرده بود و ترس مرگ در من هم ریشه دوانیده بود.چند وقتی بود که احساس تنگی نفس و ناراحتی قلبی را توام حس می‌کردم ،از خفگی می‌ترسیدم و از اینکه مثل بابابزرگ آن‌طور با چشم‌های باز وحشت‌زده بمیرم.حتمن موقع جان دادن درد زیادی کشیده بود.کار به گرفتن نوار قلب و آزمایش آسم و آلرژی هم رسید....همه گفتند چیزی‌ات نیست....نبود...روانی بود.همین.
به خودم قول دادم که هر سال سر خاک بابابزرگ بروم،خیلی بارها نشد،انگیزه ام کم‌رنگ شده‌بود و من هم به بهانه‌ی اینکه شهر دیگری است و مسافت دور،وجدان را چندان نمی‌آزردم.این اواخرچند باری هم پیش آمد که تا لاهیجان رفتیم و من سر خاکش نرفتم؛احساس خفگی کم رنگ شده بود و پدربزرگ هم.

دو:سوم دبیرستان،به جای مدرسه رفتم به سمت پارک لاله،۷۰ قرص را رفتم بالا،در خانه می‌دانستند حالم خوب نیست ـ‌پدر و مادر بودند ـ ولی کاری نمی‌کردند؛یا بلد نبودند چکار کنند.به محض بالا رفتن به زندگی علاقه‌مند شدم.جلوی در ورودی دانشگاه تهران در خیابا ن ۱۶ آذر به نگهبان التماس کردم که کمکم کند،نکرد،فکر می‌کرد مسئولیت دارد....نیمه‌جان خودم را به  به محل کار عمه‌ام در خیابان انقلاب رساندم.
به قول هدایت:«آدمیزاد سرمایه‌ی بزرگی دارد،خودکشی،باید به جا از آن استفاده کند.»
عهد کردم که لحظه‌ی مرگ‌ام انتخابی باشد.

سه:کمک به دو دوست قرص خورده،یکی برای ماندن و دومی برای رفتن!،دومی ناخواسته بود،رو دست زد ...از من به عنوان علاقه‌مند در باره‌ی آمار و ابزار رایج خودکشی پرسید و برای خودش استفاده کرد.خبر که رسید،زدم بیرون،آخرین بار بود که آن‌قدر گریه کردم،مثل بچه‌ها توی خیابان راه می‌رفتم و گریه می‌کردم...واقعن دوست‌اش داشتم.

چ‌هار:اول نوبت پدر بزرگ‌ها بود،پدر پدرم هم مرد....درست یک روز بعد از تولد وبلاگ.زیاد ناراحت نبودم.فقط قبل از گذاشتن داخل خاک که بوسیدم‌اش مثل احمق ها گریه ام گرفت و داد زدم:«سرده...سرده» انگار خبر بد و عجیبی دادم همه بیشتر زدند زیر گریه...یکی می‌خواست صورت بابابزرگ را از من جدا کند و داد می‌زد:«اگه اشک‌ات روش بیافته باید دوباره غسل‌اش کنیم....»انگار من خوک‌ام.پدر ام هم بچ شده بود....با تعجب نگاه‌اش می‌کردم.

پ‌نج:امروز نفس‌ام گرفت،مدت‌ها بود که نگرفته بود،امیدوارم بازهم بگیرد.بعضی چیز‌ها را باید مرور کرد،تواضع را بیش‌تر می‌کند.

نظرات 7 + ارسال نظر
3line چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:51 ق.ظ http://3line3.blogsky.com

در ضمن اگه خواستی یه لطفی هم بکنی تو قسمت نظر سنجی یه نظری هم به وبلاگم بده یا حق
----------.----.
------ _.'__ ---`.
--.--(#)(#)----/##
.' @------------/###
:------------,--#####
--`-..__.-'_.--###/
--------`;_:-- ---`"'
-------.'"""""`.
-----/, ------- ,
----//---------
----`-.______.-'
--- ___`. | .´'___
-(______|______)

مهدی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:51 ق.ظ http://dastneveshteha.blogsky.com

موافقم...بعضی چیزها را باید مرور کرد

سارا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:10 ب.ظ http://thebestbeauty.persianblog.com

از اون نوشته هائی که آدم رو تحت تاثیر قرار می ده. موفق باشید.

هزارپا چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:17 ب.ظ http://pa.persianblog.com

پویای عزیزم.من هم نفسم می گیرد.همیشه.از این زندگی از این ماراتن بی سرانجام در این شهر پرازدحام الکی.بقول تو تواضع را زیاد میکند...!امیدوارم!لا اقل این فایده اش باشد خوبست!

بامداد چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ب.ظ

...

Toktam سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:53 ب.ظ

salam Puya
,kheili moteasefam babate in aludegi ke kam obish khabarash ra mishenavam.inja hava baranist va sard o delgir,ama shayad nabayad nashokri kard!chon mishavad nafas keshid hata agar khorshid nabashad!mamnunam az peyghamet,dlam baraye hamatun tang shode va khash halam ke dore hain.alan mash ghule che kari hasti?dars ya....?baram benvis.
Khosh bashi!

[ بدون نام ] دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 ب.ظ

jalebe ke az in dast mataleb kheili por tarafdaro taasor barangize ........................khodemonim adamhaiy montazeran ta moteaser shan in chiza khorakeshone

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد