درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

و‌ک‌ی‌ا‌ه [از نوع معکوس!]

(۱)
نشسته‌ام وسط این‌همه دست‌گاه
تحقیق می‌کنم
تمام می‌شوم
موش‌ها باید سالم بمانند


(۲)
ایستاده‌ام
مناظر و آدم‌ها را «سان» می‌بینم
همه عبور می‌کنند
 تنها مغز من نفس می‌کشد
و...هیچ‌چیز....باقی......نمی‌ماند.

نظرات 1 + ارسال نظر
یک دوست قدیمی :هزارپا سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:22 ب.ظ http://pa.persianblog.com

نه تو هیچ گاه پیش نرفتی تو فرو رفتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد