-
لعنت به هرچی یادداشت عنوان داره یا [حس همین لحظه]
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1385 02:23
خوب، به همین راحتی نصفه شب در خانهی دوست تان لم داده باشید به صندلی، صدای خرخر همه در هوا باشد و هی با خودتان حال بکنید و بنالید از اینکه چرا از اول این همه به تر بودید و نه خراب ...از جنس همان محیطی که در آن اید. بگذارید ذهن تان خودش راببافد بی هیچ پیرایهای و دلتان غنج بزند برای خوبهایی که دوراند...خوبهایی که...
-
...
شنبه 6 آبانماه سال 1385 11:15
: أدمها میمیرند و خوشبخت نیستند. : [...] به دور و بر خودت نگاه ، این حقیقتی نیست که مانع ناهار خوردنشان بشود. کالیگولا / آلبر کامو / کتاب زمان پ.ن: دیشب من و بامی در شرایط [خاص!] بودیم که به من گفت:«وبات پر از نارضایتیه نسبت به زندگی» ،سرم رو محکم تکون دادم! وب آدم چی میتوته باشه جز ترجمهی طبیعی زندگی اش؟
-
حباب یا [ لحظهی تقسیم بغض]
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 20:11
با سرعتی دلهره آور علاقهمند میشود تمامی دیالوگهای بالیوود را مرور میکند و خویشتناش را در آعوشات رها میکند و با طلوع خورشید، از نو حافظهاش را میانبارد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1385 23:38
سنگدل تر رئوف تر دلتنگ تر کوچکتر شده ام.
-
تق دیر!
سهشنبه 18 مهرماه سال 1385 01:01
وقتی خوب ویران شدی ، تلاش برای جمع کردن همه چیز ، ارزش دارد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مهرماه سال 1385 11:59
مداد نوکی ام را کنار گذاشتم و یک مداد سیاه خریدم با تراش و پاککن. موقع نوشتن یادداشتها و چرکنویسها به تدریج خطوط ضخیم میشوند و ناخوانا و شکلی موهوم به خود میگیرند طوری که اگر رهایشان کنم یک ساعت دیگر خودم هم نمیتوانم سر از کارشان در بیاورم. به تراش متوسل میشوم و آرزو میکنم زودتر این مداد کوچک شود تا به دشواری...
-
لازانیا ، فلسفه ، عشق ، و آقای پسردایی
جمعه 14 مهرماه سال 1385 14:00
گاه فکر میکنم کسی درون قلبم ایستاده و از آنجا صحبت میکند: لقمه ای که بزرگتر از دهنت باشه تو گلوت گیر میکنه اونوقت هرچی هم که مشت و لگد بزنی نه پایین میره نه بالا میاد نه میکشد ات نه آرومت میزاره این یک فلسفست یک حقیقت به زبان ساده در مورد هر چیزی هم مصداق داره چه عشق باشه چه لازانیا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مهرماه سال 1385 23:37
تنهاترین آوارگیام را آغاز میکنم با احساس و فراغت با تصمیم جهان آشتی خواهم کرد. عرفان بزگوار معنویت رقیق و دوست داشتنی بفرمایید جانام نثارتان.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مهرماه سال 1385 09:21
گوشی samsung مدل n100 را خیلی آسان میتوانی روی میز فرفرهوار بچرخانی.این امکان شاید مهمترین مزیت این نوع گوشی باشد. گوشی را چنان ضرباهنگی میچرخانم که با جریان افکارم هماهنگ باشد و فکر میکنم چقدر هیجان انگیز بود اگر همه چیز با ریتم اندیشههای من میرقصید. » و یک خبر: اگر روز شنبه یک روزنامه با لوگوی مشابه شرق و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 17:47
زور بیخود نزن ، فقط وانمود کن که میفهمی!
-
رضایت یا [لبخندِ من ِ خوشحال]
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 01:05
خوشبخت کسی است که ، از قضای روزگار، زمانی را که به لاس زدن با کتب علوم انسانی دربارهی مفهوم آنارشیزم ، به عنوان مدلی برای ادارهی جامعه ، اختصاص داده همزمان شود با مرور مفهوم بینظمی در مکانیک آماری و چریدن در مفهوم آنتروپی در ترمودینامیک . چندین بعد زندگیام دست به دست هم دادهاند تا به مفهومی واحد از زوایای مختلف...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 05:41
«...و به نظر شما در سنلورنزو اوضاع بهتره؟» «حتمن به تره، حتمن.اینجا مردم آنقدر فقیر و آنقدر با خدا و آنقدر ناآگاهاند که یک ذرههم عقل سلیم ندارند!» »بن:[بعد از ارسال پست در حین جستجوی روزانه متوجه شدم که روزنامهی محبوبم دیگر منتشر نمیشود!] امروز در تحریریه کیهان عروسی است؛ بالاخره انگیزه روزنامه خریدن را هم...
-
این [دوپا]
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 21:46
چرخ روزگار مسیری دیگرگونه آغاز کرد چشمهها پر آب شد جوانهها سر برآورد دشواری از میان رفت ... و توهم درایت همچنان ادامه داشت.
-
در ستایش ایمان
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 10:56
-راست است که آتش میخورند و نمیسوزند؟برق به خودشان وصل میکنند و آسیبی نمیبینند؟ -راست است. -شما هم این کارها را میکنید؟ -من نمیتوانم. -چهطور؟ -آنها با اعتقاد به من این کارها را میکنند،من با اعتقاد به چه کسی بکنم؟
-
لذت رنج یا [بخراش تا عمیقتر شوم...]
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 00:50
دیگر زمانیکه با مغز رفتن توی دیوار نشانهی کوتهبینی و کم خردی بود گذشته، همه چیز آنقدر پیچیده شده که ادعای اشتباه نکردن آشکارا یک «لاف بزرگ» است... درد، بودن را عمیقتر میکند... اصلن از کجا معلوم؟شاید روزی آنقدر آبدیده شوم که دیگر با هیچ اتفاقی تنام نلرزد؛ درست مثل بروسلی،ایکیوسان ،لوک خوششانس یا حضرت علی!...
-
کیک و شمع و فوت
جمعه 16 تیرماه سال 1385 20:01
این طفلک من دو ساله شده و من به جای اینکه دستی به سر و گوشش بکشم ، نوازشاش کنم و قربان صدقهاش بروم حتا template بد رنگ و کج و کولهی بلاگاسکای را هم برایش عوض نکردهام. بدجور دوستاش دارم.
-
...
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 20:38
سعی کن چشم ات که به گیلاس میافتد ،آب دهانت را جمع کنی . . . . . . . مژگان
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 خردادماه سال 1385 19:06
...
-
به من توجه کنید!
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 11:21
-
این کیـهانیها یا [ حکایت قسم حضرت عباس و دم خروس]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 20:54
فکراش را هم نمیکردیم که در نمایشگاه با دبیر سیاسی روزنامهی کیهان روبرو شویم.علی ،که خاک انجمن خورده و متخصص بحث با آدمهای مغزخر خورده است،با همان سبک دوستانهی خودش شروع کرد به بحث با آقای دبیرسرویس سیاسی.[نام خانوادگیاش زارعی بود به نظرم.]من که اول کار بیخیال مشغول سرک کشیدن در غرفهها بودم که با شنیدن جسته...
-
....
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 07:23
من دیوونهام مدرک هم دارم نیگام کن....
-
جایی برای انفجار یا [یک یادداشت با صدهزار مخالف]
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 20:27
در جامعهای که تمام ساختارها و روابط در جهت عصبانی و نا امید کردن مردم در جریان است، استادیم صدهزار نفری آزادی محلی است که بدون ایجاد خطر برای جامعه در آن می توان تمام مظاهر مدنیت را بدون کوچکترین ناراحتی به باد فراموشی سپرد. جایی که در آن فحشندادن سوسولبازی است وحمل بطری آب جرم دارد چرا که میشود پرتاباش کرد و...
-
حسین سروش
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 13:03
» مویت را ضربدر باد کن من، مساوی میشوم با صفر » در اینجا درست غلط است؛ و غلط میکند هرکس درست بگوید » و انسان جغرافیا را به آتش میکشد تا تاریخ را بسازد
-
تثلیث از نوع دیگر
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 23:33
در دنیا سه دلیل عمده میتونه وجود داشته باشه که آدم به خاطرش با وجود خرتوخری مضاعف محیط دور و بر احساس خوشبختی کنه: ۱-داشتن یه وقت قلمبه برای مطالعه و حال کردن با خودت. ۲-پیدا کردن راهی برای عبور از فیلتر که اگه[به قول حسین درخشان] عموفیلترباف بفهمه از دماغ تا ماتحتاش میسوزه. ۳-داشتن دوستایی که جداییشون بغض به...
-
در رثای مرد نجیب دستفروش
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 00:16
از اتوبان چمران که به سمت پلمدیریت میپیچی، به چراغ قرمزی میرسی که معروف است به «چهارراه مسجد ».اگر شانس عبور از چهارراه را نداشته باشی و به پست چراغ قرمز بخوری، احتمالن توجه ات به مرد میانسالی جلب میشود که به دنبال مشتری برای آدامسهایش میان خودروهاست ؛ پاهایش کوتاه و بلند است ،گرمکن کهنهای به تن دارد و انگار...
-
مرگ بر دانمارک،فرانسه،انگلیس
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 20:37
پدر بزرگم تعریف میکرد که اوایل انقلاب در شیراز از بلندگو این شعار پخش میشد: !yankee go home و مردم تکرار میکردند: تانکی....هو....هو.
-
به دنبال آرمان پدران
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 22:24
مراسم تظاهرات انقلابی آن سالها که از تلویزیون پخش میشود، تفاوت مهمی را نسبت به راهپیماییهای امروزی احساس میکنم که به نظرم بیشتر ناشی از موزیکال بودن شعارها است. قدیم سه بار میگفتند «مرگ بر شاه» و هر بار با یک ریتم.«ای شاه خائن....آواره گردی.....»را با شور وانرژی و حماسه میخواندند.هنوز هم وقتی آواز شهرام ناظری...
-
گنده تر از دهن
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 01:10
خدا با لبخند مهرآمیز به من میگوید:«آهای! دوست داری برای یه مدتی خدا باشی و دنیا را برانی؟» میگویم:«البته به امنحاناش میارزد، کجا باید بنشینم؟ در آمدم چقدر است؟ کی وقت ناهار است؟ چه موقع کار را تعطیل کنم؟» خدا میگوید:«سکان را بده به من،فکر کنم هنوز آماده نباشی.» شل سیلوراستاین
-
آره؟
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 02:56
من به طرز احمقانهای خوشحالم یا من به طرز خوشحال کنندهای احمقم
-
گدایی در یک روز بارانی
جمعه 2 دیماه سال 1384 17:28
********* » یک نفر از من راهنمایی خواسته بود که اشتباهی کامنت و میل اش رو پاک کردم.میخواستم بگم اگه دوباره گذاراش این طرفها افتاد بدونه حساب بی معرفتی در کار نیست.اگر دوباره آدرس بگذاره حتمن هر کمکی از دستام بر بیاد انجام میدم.