درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

مداد نوکی ام را کنار گذاشتم و یک مداد سیاه خریدم با تراش و پاک‌کن. موقع نوشتن یادداشت‌ها  و چرک‌نویس‌ها به تدریج خطوط ضخیم می‌شوند و ناخوانا و شکلی موهوم به خود می‌گیرند طوری که اگر رهایشان کنم یک ساعت دیگر خودم هم نمی‌توانم سر از کارشان در بیاورم. 
به تراش متوسل می‌شوم و آرزو می‌کنم زودتر این مداد کوچک شود تا به دشواری در دستم جا بگیرد.  همیشه از تراشیدن دو سر مداد متنفر بودم ، ولی یک لحظه وسوسه می‌شدم و بعد، دیگر مداد را دوست نداشتم. این‌بار بلدم چطور از مداد استفاده کنم که تا آخر دوست داشتنی باقی بماند.

 

پ.ن:موقع ثبت افکار اول از همه به مستطیل عنوان یادداشت بر می‌خوری. قوطی مسخره‌ای که برای معذب کردن نویسنده اختراع شده  که به زور هم شده برای یادداشت اش عنوانی بتراشد.

نظرات 5 + ارسال نظر
یک مرد یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.1oneman.blogspot.com

همیشه لایق صمیمیت بودی.
و فکر میکنم
همیشه هم خواهی بود.


ممنونم

Samin یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:03 ب.ظ http://Samin-lo0os.blogfa.com

وبلاکت قشنگه به من هم سر بزن

علی زعفرانلو دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:19 ق.ظ

سلام تاواریش
اقا مخلصیم
هرچند کنارمی ولی ...

علی زعفرانلو سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:12 ق.ظ

.....ولی کلا بی عنوانت رو عشق است
.......
بعضی از شبها رو می پرستم......
شبهای بیرجند همراه با یاران قدیمی............

لاله جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ق.ظ

آقا یکی هم منو هی تحویل بگیره !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد