درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

درنگ

تو را چه سود از باغ و درخت ، که با یاس ها به داس سخن گفته ای

تنها‌ترین آوارگی‌ام را آغاز می‌کنم

با احساس و فراغت
با تصمیم جهان آشتی خواهم کرد.

عرفان بزگ‌وار
معنویت رقیق و دوست داشتنی

بفرمایید
جان‌ام نثارتان.

 

نظرات 6 + ارسال نظر
فردان دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:08 ق.ظ http://aber.blogsky.com/

راستش می دانم شاید ربطی به نوشته ات نداشته باشه اما عرفان تسلی بخشه اما مرهم درد نیست می دانی رسیدن به خواسته روح مرهمه. تسلیم نشو :
جاری شو
طوفان کن
و نمیر.

لاله دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ

کار خوبیه ...
منم همین کار و کردم مدتیه ... حداقلش دیگه دغدغه تصمیم گیری برای شدن و نشدن و سپردم دست خود روزگار و ... خودم همچین چنبره زدم روی افکار نا بسامانم و آی حال میکنم ازین عرفان بزگ وار و معنویت آبگوشتی (‌ از نوع الیور توئیستی )‌ آی حال میکنم که مدور و کله پا همچین معلق به هر سازی که زده میشه میرقصم ... که اشکم هی ناخودآگاه میخواد بیاد و من خودآگاه میفهمم که این گریه و زاری هم دیگه اشک تمساحه و کوچکترین دلیل موجهی نداره ... داداش حال کن با اینهمه تسلیم ... آخرشم به رضا میرسی ... نرسی هم مهم نیس میرسوننت ؛)‌
شب خوش

یک مرد دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.1oneman.blogspot.com

بادا بادا مبارک...
راستی حق با تو بود
هر کاری کردم گوشیم بیشتر از یک دور نچرخید
حالا میدونم که عیب از افکارم نیست
از گوشیمه
گوشی n100 سراغ نداری؟

فردان چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:49 ق.ظ http://aber.blogsky.com/

من که رفتم طو وبلاگ همه چیز درسته (عکس ها هم هست).مرسی که بهم سر زدی.

علی زعفرانلو چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:50 ق.ظ

سلام تاواریش
با این قسمت خیلی حال می کنم:اشتی کردن با تصمیم جهان
راستی من ۳ شنبه مشهدم!

[ بدون نام ] شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ

بی دغدغه هراس مرگ مردن وگذاشتن پنهانترین درد را در میان با کوه و گذشتن

اعتقادی به شیوه‌ات ندارم. زیادی شاعرانه است و شرقی و به همین دلیل غیر عملی. اصلن همان چیزی است که بلایمان شده. امیدوارو من از این قلم نباشم و نشوم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد